کجا رفتند مجنون ها
مگر فرهادها از یاد شیرین ها فراموشند؟
و این فریادها در کوچه های باغ
در شب های خردادی
چه فریادی!
صدای شعر شبگردان
میان باغ های پر گل و ریحان
چه گل هایی
که در این سال
با هر باد
ز روی شاخه های شاد می افتاد
کجا رفتند آن فرهادها
فریاد
چه شیرین بود آن شب های شور انگیز
شراب و
شعر و
بی هوشی
فراموشی
و آن شب های بیداری و بی خوابی و هشیاری
و آن آوازها
آن رازهای ناگشوده
در شب تاری
چه مجنون ها
جنون هایی که دیگر نیست
دریغ از آن همه شب های سرمستی
و این شب ها
که دیگر هیچ کس را شور در سر نیست
کجا آن سوز ها
آن سازها
آن دلنواز آوازها رفتند؟