بیایید بیایید در این خانه بگردید

بسان رود که در نشیب دره سر به سنگ می زند. رونده باش. امید هیچ معجزی ز مرده نیست. زنده باش !

بیایید بیایید در این خانه بگردید

بسان رود که در نشیب دره سر به سنگ می زند. رونده باش. امید هیچ معجزی ز مرده نیست. زنده باش !

اصول حکومت داری

1.مردم همه گوسفندند و ما چوپان :
حواستان باشد ! بزگترین اشتباه در حکومت بها دادن به مردم ، یا ارزش قائل شدن برای مردم است.شما مطمئن باشید که اگر برای مردم، ارزشی بیش از گوسفند قائل شوید ، نمی توانید بر آنها حکومت کنید.
بهای مردم را شما معین می کنید ، نه خودشان.اگر شما بر مردم قیمت نگذارید ، آن ها قیمتی برای خودشان می گذارند که هیچ جور نمی توانید بخرید.
و تازه این گوسفند که من گفتم بالاترین قیمت است.قیمت آدم های اندیشمند چاق و چله.قیمت بقیه مردم ، حداکثر در حد پشگل گوسغند است نه بیشتر
نتیجه این که : مردم را هر جور بار بیاورید بار می آیند.اگر به آنها احترام بگذارید ، فکر میکنند که شما موظفید به آن ها احترام بگذارید.اگر به آنها توضیح دهید ، گمان می کنند شما موظف به توضیح دادنید.
در حالیکه همه ی شما بارها این جمله را از دهان خودمن شنیده اید که :
ما در مقابل هیچ کس ،ملزم به پاسخگویی یا توضیح دادن ، چی ؟
- نیستیم.
اگر شما این اصل گوسفند بودن مردم را درست بفمید ، بقیه شیوه ها و سیاست ها و روش های حکومت داری مرا به خوبی درک می کنید.و الا نمی کنید. و اگر نکنید همین طور گوساله می مانید و هیچ وقت گاو نمی شوید.
2.هیچ وقت شنیده اید که غذای گوسفند را به او اهدا یا تقدیم کنند؟ غذا یا علوفه ی گوسفند را جلویش می ریزند.
رفتار با مردم هم باید درست مثل رفتار با گوسفند باشد.طبیعی ترین و مسلم ترین حق مردم را باید با تحقیر و توهین ، به آنها داد.وگرنه طلبکار می شوند.
اگر به مردم عزت بگذارید یا احترام کنید ، مردم فکر می کنند که شما موظف به عزت گذاشتنید و دنبال باقی مطالبات خود می گردند.
3.طوری برنامه ریزی کنید که مردم از صبح تا شب بدوند و آخر شب هم نرسند.مردم اگر مایحتاج خود را آسان بدست بیاورند ، اگر وقت اضافه داشته باشند ، عصیان می کنند ، بداخلاقی می کنند و به فکر اعتراض و انقلاب و این حرف ها می افتند.
یک تشکیلاتی را تاسیس کنید که کارش چرخاندن مردم باشد.یا چرخاندن لقمه دور سر مردم.کارش چیدن موانع مختلف، پیش پای مردم باشد.فرض کنید که آب دریا فاصله اش با مردم به اندازه ی دراز کردن یک دست است ، جای دریا را نمی توان عوض کرد، اما راه مردم را که می شود دور کرد.هزار جور قانون می شود وضع کرد که مردم دور کره زمین بچرخند و دست آخر به همان نقطه ای برسند که قبلا بوده اند.و از شما به خاطر رسیدن به همان نقطه، تشکر هم بکنند.
حالا که مثال دریا به زبانم آمد ، از همین دریا شروع کنیم،همین آب مفت و سبیل و بی حساب و کتاب را از فردا سهمیه بندی کنید ، اگر مردم آن را به راحتی نپذیرفتند ؟! اگر مردم برای گرفتن سهمیه ، صف نکشیدند ؟ اگر برای گرفتن یک سطل آب بیشتر ،دستتان را نبوسیدند.اگر با افزودن سهمیه آبشان- که قبلا رایگان بوده- دعاگویتان نشدند؟
4.مردم را به دو دسته تقسیم کنید و به یک دسته حقوق و مواجب بدهید که مراقب آن دسته دیگر باشند.
دسته اول به طمع مواجب یا ترس از قطع شدن مواجب ، مرید شما می شوند و دسته دوم از ترس دسته اول ، مطیع و منقاد شما.
به این ترتیب، مملکت ، خود به خود اداره می شود، بی آنکه شما زحمتی بکشید یا دغدغه ای داشته باشید.
5.مردم به دو دسته خیلی نامساوی تقسیم می شوند: عوام و خواص
نسبت این دو با هم ، نسبت نود و نه به یک است.یعنی از هر صد نفر ، نود و نه نفر عوامند- عین خودمان – و یک نفر خواص است. و هیچ آدم عاقلی ، نود و نه را نمی گذارد ، یک را بردارد.پس خواص را در شمار هیچ یک از اعضای بدن خود به حساب نیاورید و در صورت لزوم ، فقط به جلب رضایت عوام فکر کنید.
طنز / دموکراسی یا دموقراضه / سید مهدی شجاعی

یک روز و چند مناسبت

در ابتدا گرامی می داریم,27 شهریور,روز ملی شعر و ادب پارسی را...دوستان عزیز لطف می کنن چند بیتی با اشعارشون ما را مهمان خودشان قرار میدن.
 حدیث دل / شاعر:روح ا...موسوی خمینی

ای گل باغ وفا، درد مرا درمان کن
جرعه ای ریز و مرا بنده نافرمان کن
راز میخوارگیم از همه کس پنهان کن
گوشه چشم به حال من بی سامان کن

باشد آن شاهد دلدار سرایی بدهد

بر سر کوی تو ای می زده، دیوانه شدم
عقل را راندم و وابسته به میخانه شدم
دور آن شمع دل افروز چو پروانه شدم
به هوای شکن گیسوی تو شانه شدم

درد دل را به که گویم که دوایی بدهد...!

      
اما اگه ریا نشه باید بگم که امروز تولد منم هست....22 سال تمام.
اصلا راضی به زحمت شما نیستم.کادو لازم نیست بیارین.

7 سال و 9 ماه و 18 روز

نویسنده : مهدی سهرابی
انتشارات : کتاب نیستان
روایت اول : ناخن های ظریف گل بهی

 وقتی رفتم توی مغازه ، اولین چیزی که نظرم را جلب کرد بزرگی مغازه بود و رنگ آبی دیوار ها.فروشنده یک مرد سیبیلو با حدود 50 سال سن و موهای جو گندمی بود.گفتم : "کالباس دارین؟" با لهجه ترکی جواب داد: " چه نوع می خوای ؟ گارچ ، گوشت یا خشک، اونجا تو یخچال وردار. " تلویزیون داشت یک چیزهایی درباره زندگی در روستا پخش می کرد.فروشنده با دقت نگاه می کرد.توجه من هم به رنگ سبز برگ ها جلب شد.خواستم حساب کنم که یک دختر با مانتوی کوتاه صورتی ، شلوار سفید و صندل وارد شد ؛ یک نگاه به من ، فروشنده و مغازه انداخت – " 5 تا وینستون با یک بسته اوربیت ".خندید ، من هم خندیدم ، وقتی داشت حساب می کرد ، به ناخن های ظریفش که گل بهی بود ، نگاه کردم.بقیه پولش را گرفت و رفت، من هم از مغازه بیرون آمدم.داشت با کیف قهوه ای رنگش خلاف مسیر من حرکت می کرد.
روایت دوم : اهل عمل

وقتی که ظهر خسته به سوپر مارکت رسیدم ، دلم می خواست ی
ک چیزی پیدا کنم تا کوفت کنم و برم دنبال کارم،مغازه از آن مغازه های بزرگ بود که روزی حداقل یکی ، دو میلیون درآمد دارند.به مغازه دار که معلوم بود از آن تازه به دوران رسیده هاست نگاه کردم ؛ " حیف پول که امثال تو دارند."گفتم : " کالباست کجان ؟ " با یک لهجه ترکی غلیظی جواب داد " چه نوع می خوای ؟ گارچ، گوشت یا خشک، اونجا تو یخچال وردار. "تلویزیون داشت یک چرندیاتی درباره زندگی در روستا پخش می کرد.همه اش دروغ و چرند ؛ که زندگی شهری بد است و زندگی در روستا بهشت.یارو مغازه دار هم آن چنان با دقت نگاه می کرد که انگار دارد دهات خودشان را نشانمی دهد.خواستم حساب کنم که یک دفعه یک دختر از آنهایی که انگار سقف آسمان سوراخ شده و همین یک نفر پایین افتاده ، آمد توی مغازه یک نگاه به من و مغازه انداخت و خندید.خبرش را بیاورند ، معلوم نیست تا حالا چند نفر را بدبخت کرده با این خنده هایش.گفت: " 5 تا وینستون با یک بسته اوربیت " لا مصب اهل عمل هم بود ، 100 نفر را می توانست ببیرد لب چشمه تشنه برگرداند ، حسابش را که کرد ،من هم از مغازه آمدم بیرون و دیدم که داشت می رفت تا یک نفر دیگر را بدبخت کند.
روایت سوم : توسعه و اقتصاد آزاد

از سر کلاس که برمی گشتم یادم افتاد که یک چیزی برای نهار بخرم ، این روزها که زنم برای دیدن پسرمان به لندن رفته باید خودم فکر غذا باشم.ماشین را کنار سوپر مارکت سرکوچه پارک کردم،وقتی داخل مغازه شدم به نظرم خیلی بزرگ آمد و اجناس هم تنوع خوبی داشتند.به هر حال این از مزایای حرکت به وی توسعه و اقتصاد آزاد است.گفتم: " آقای محترم کالباس دارید؟ " با لهجه ای که نشان می داد از مهاجرین آذری زبان است گفت : " چه نوع می خوای ؟ " گارچ ، گوشت یا خشک، اونجا تو یخچال وردار. " بحث وجود خرده فرهنگ های موجود در فرهنگ بزرگ هم از آن مسائلی است که هنوز حل نشده ، یعنی نسل های مختلف هم چنان همان فرهنگ و زبان خودشان را حفظ می کنند.تلویزیون داشت برنامه ای راجع به بازگشت به روستا پخش می کرد، مرد فروشنده هم با دقت مشغول نگاه کردن بود.به نظرم این برنامه ها میت واند تاثیر مثبتی در جلوگیری از روند مهاجرت داشته باشد.خواستم پول را پرداخت کنم که یک دختر خانوم با پوشش جوان های امروزی وارد شد ، واقعا معلوم نیست که انحطاط فرهنگی نسل جوان تا کجا ادامه پیدا می کند، به مغازه و من نگاهی انداخت و لبخند ملایمی زد ، من هم جوابش را با یک لبخند مودبانه دادم ، گفت : " 5 تا وینستون با یک بسته اوربیت ".متاسفانه بحث استعمال دخانیات در میان بانوان هم از بحث هایی است که نیاز به پیگیری دارد ، وقتی می خواست برود یک بار دیگر به من لبخند زد ،از مغازه که بییرون امدم دیدم داشت می رفت ،ای کاش لااقل می ایستاد ، تا جایی می رساندمش.
روایت چهارم: مسائل...
از جلسه که بیرون آمدم
، به سمت خانه راه افتادم.جلسه بسیار مهمی در مورد مسائل...بود،راهکارهایی که مطرح شدند به نظرم خوب امد خصوصا در مورد طرح های ضربتی.معمولا ترجیح میدهم که به دلایل مسائل...از مغازه های نزدیک منزل خرید نکنم.برای همین نزدیک محل کار کنار یک سوپرمارکت توقف کردم و وارد مغازه شدم.خوش بختانه همه نوع جنسی موجود بود و هیچ اثری از کمبود دیه نمی شد.هرچند به دلیل مسائل...نمی توان همه چیز را بازگو کرد ولی بحث گرانی ها فقط یک مسئله جنگ روانی است.از فروشنده پرسیدم " کالباس کجاست ؟ " گفت : " از چه نوع می خوای ؟ گارچ، گوشت ، خشک، اونجا تو یخچاله وردار. " ظاهرا هنوز نوع برخورد با مشتری را یاد نگرفته بودتلویزیون برنامه ای درمورد بازگشت به روستا پخش می کرد،باید در ادامه طرح تخلیه شهرهای بزرگ و مهاجرت معکوس باشد.خواستم پول را حساب کنم که یک دختر با وضع زننده ای وارد مغازه شد.به دلیل تغییر شرایط و مسائل...می دانستم چه طور برخورد کنم.بعد از این که مغازه را بررسی کرد با بی شرمی ، به من خندید، واقعا بسیار وقیح شده اند.باید مسائل فرهنگی را در دستور کار جلسات قرار داد گفت : " 5 تا وینستون با یک بسته اوربیت "کاملا مشخص است که این نسل بی هویت است.موقع خارج شدن از مغازه یک بار دیگر به من خندید ، مثل اینکه دیگر از هیچ چیز ابایی ندارند ، وقتی از مغازه خارج شدم، در حال رفتن به یک مکان دیگر برای ایجاد بی ثباتی فرهنگی بود.

محکومیت جهانی اقدام توهین امیز علیه اسلام

سخنگوی واتیکان خشونت‌های پیامد انتشار فیلم را "غیرقابل قبول" ولی "قابل درک" خوانده است.
فدریکو لومباردی، یکی از سخنگویان واتیکان، در واکنش به انتشار این فیلم و تبعات آن، "احترام عمیق برای تمامی عقاید، متون، چهره‌های برجسته و نمادهای مذاهب گوناگون" را لازمه هم‌زیستی مسالمت‌آمیز جوامع دانسته است.
صدها تن خارطوم، پایتخت سودان تجمع کردند. ده‌ها فلسطینی نیز در مقابل مقر آمریکا در غزه تجمع کرده و پرچم آمریکا و عکس‌هایی از تری جونز، کشیش آمریکایی را که با سوزاندن قرآن در آمریکا جنجالی را برانگیخت، آتش زدند.
دولت مصر این فیلم را از پست‌ترین اقدامات اخلاقی و به دور از تمام ارزش‌ها و قوانین انسانی دانست.رئیس‌جمهوری مصر از سفارتخانه مصر در واشنگتن خواست تا تدابیر قانونی را در آمریکا علیه سازندگان این فیلم اتخاذ کند.در مراکش مسلمانان خشمگین اطراف کنسولگری آمریکا تجمع کرده و شعار "مرگ بر اوباما" سر دادند.
وزارت خارجه بحرین با صدور بیانیه‌ای اعلام کرد: این فیلم بی‌احترامی به اصول مذهبی، اخلاقی و ارزش‌های اسلامی است.
دولت افغانستان نیز فیلم غیرانسانی و توهین‌کننده با ساحت پیامبر (ص)‌ را محکوم کرده و آن را توهین به اسلام دانسته است.
پاکستان نیز با محکوم کردن تولید و اکران این فیلم آن را اقدامی زشت برشمرد و اعلام کرد که این قبیل اقدامات کینه، اختلافات و دشمنی را میان مردم و ادیان مختلف برمی‌انگیزد.
در ایران نیز,فردا بعد از نماز جمعه در سراسر کشور راهپیمایی اعتراض آمیز برگزار خواهد شد.

این ره که تو می روی به ترکستان است...

بخاطر فیلم موهنی که چند دیوانه ی نژاد پرست علیه شخصیت پیامبر بزرگوار اسلام ساختند.دلگیر و ناراحتیم.مسلمانان جهان در سراسر گیتی نسبت به این اقدام واکنش نشون دادند.مردم مصر پرچم امریکا در قاهره رو پایین کشیدند و پرچم مشکی " لا اله الا الله" رو بر سر در سفارت آمریکا برافراشتند.
مردم لیبی نتونستن بر خشمشون فائق بیان و دست به اقدام مسلحانه زدن و سفیر امریکا و چند دیپلمات دیگه رو کشتند.البته این قضیه مورد تایید اسلام نمی تونه باشه، ولی خب وقتی کسی حس کنه که روز به روز داره بهشون بیشتر توهین میشه و کسی نیت که جلوی این کارو بگیره ،ناچارا خودش دست به اقدام میزنه.
اما دولت آمریکا بعد از نمایش 11 سپتامبر ,فشارهای زیادی به مسلمان ها آورد .همه جوره به اونها حمله کرد.بوش رسما از واژه ی جنگ صلیبی استفاده کرد.به افغانستان حمله شد. عراق اشغال شد.سوریه همین الان تحت فشار هستش.
بارها به مقدسات اسلام توهین شد توسط غرب.کاریکاتور پیامبر کشیده شد و حالا فیلمی مشمئز کننده هم ساخته شده و در یوتیوب پخش شده.
کجا رفت شعار تغییر باراک اوباما ؟! چه شد , آن صحبتی که درمورد همزیستی مسالمت امیز با مسلمانان در قاهره داشتی؟
چه کسی گفته آزادی بیان,یعنی آزادی توهین و اهانت به دیگران و جریحه دار کردن احساسات میلیون ها نفر؟
●●●
اما صحبتی هم درمورد محسن نامجو دارم و کار آخری که انجام داده.
آقای نامجو شما ،موسیقی رو خوب میشناسی.با سازها اشنایی داری .شاگرد بزرگی چون حاج قربان سلیمانی بودی.اما به بیراهه رفتی...بعد از آنکه سوره ی شمس رو با اون لفظ غیر معمول قرائت کردی به بیراهه رفتی، حالا دست به اقدام افراطی دیگه ای زده،محسن نامجو، با جمهوری اسلامی مشکل داری ،چرا عقده ات رو سر امام مهدی خالی میکنی؟بگو دین رو قبول ندارم.شیعه رو نمی شناسم.از اسلام متنفرم.ولی چرا اینگونه ؟! البته نباید ازین کار تعجب کرد.ایشون از جامعه ایران دور شده و وارد جامعه ی غربی شده و الان داره واسه اونا کار میکنه و بایدم از چیزایی بگه که اونا خوششون میاد.
حیف تو بود محسن نامجو...