بیایید بیایید در این خانه بگردید

بسان رود که در نشیب دره سر به سنگ می زند. رونده باش. امید هیچ معجزی ز مرده نیست. زنده باش !

بیایید بیایید در این خانه بگردید

بسان رود که در نشیب دره سر به سنگ می زند. رونده باش. امید هیچ معجزی ز مرده نیست. زنده باش !

بی قرار

باز آی دلبرا که دلم بی قرار توست

وین جان بر لب آمده در انتظار توست

در دست این خمار غمم هیچ چاره نیست

جز باده ای که در قدح غمگسار توست

ساقی به دست باش که این مست می پرست

چون خم ز پا نشست و هنوزش خمار توست

هر سوی موج فتنه گرفته ست و زین میان

آسایشی که هست مرا در کنار توست

سیری مباد سوخته ی تشنه کام را

تا جرعه نوش چشمه ی شیرین گوار توست

بی چاره دل که غارت عشقش به باد داد

ای دیده خون ببار که این فتنه کار توست

هرگز ز دل امید گل آوردنم نرفت

این شاخ خشک زنده به بوی بهار توست

ای سایه صبر کن که براید به کام دل

آن آرزو که در دل امیدوار توست

شنیدن این شعر زیبای امیرهوشنگ ابتهاج( سایه) با صدای زیبای علیرضا قربانی و موسیقی زیبای مهیار علیزاده لطفی دو چندان داره که به هیچ وجه نمیشه ازش عبور کرد.
دانلود قطعه

نظرات 8 + ارسال نظر
دیوونه مهربون جمعه 24 آذر 1391 ساعت 16:06

روز قیامت ، حضرت یوسف و حضرت مریم را به رخ گناه کارانی میکشند

که در اثر جوانی و زیبایی ، عفت خود را از دست داده ، وبه گناه آلوده

شده اند ، و به آنان میگویند :

اگر زیبایی باعث انحراف و علت تامّه گناه بود ، این دو بزرگوار هم باید

آلوده می شدند ، زیبایی اقتضاء می باشد ، نه علت تامّه !!

*استاد فاطمی نیا*

پ.ن : در توضیح اقتضاء و تامه >> اگر شما قد بلند هستید ، اقتضاء

است که دست شما به درخت مردم برسد و میوه ای از آن بخورید . اما

ولی دلیل تامه نیست که حتما چون قد بلند هستید ، مجبور به دزدی

هستید

ممنونم ازت

[ بدون نام ] جمعه 24 آذر 1391 ساعت 16:07

یاه یاه یاه یاهههههه
سوک سوک
اون متن بالایی رو از یه جا ربوده بودم گفتم بذارم این جا هم

دستت درد نکنه خیلی خوب بود

دیوونه مهربون جمعه 24 آذر 1391 ساعت 16:07

سلام همولایتیه عجول

اندکی صبر مینمودی صدای رهد و برق وبلاگم باز می شد دیگه

سلام
دیگه چقدر صبر
صداش در نمیاد

دیوونه مهربون جمعه 24 آذر 1391 ساعت 16:08

گفتی ابتهاج یاد کتابش افتادم که فک کنم از اخوی ربوده بودم که پسش ندم ولی نمیدونم الان هست یا خود اخوی از من ربوده

کلا دائما در حال ربایش هستی

دیوونه مهربون جمعه 24 آذر 1391 ساعت 16:11

من آن ابرم که می خواهد ببارد
دل تنگم هوای گریه دارد
دل تنگم غریب این در و دشت
نمی داند کجا سر می گذارد

"برادر سایه"

چقدر قشنگ بود
اینو نخونده بودم جایی

دیوونه مهربون جمعه 24 آذر 1391 ساعت 16:15

الان می تونم عمق شادیت رو به دلیل دیدن نظرات زیبا و انسان ساز خودم بتصورم
راستی ولایت شمام شرشر بارون هست؟
به نظرت با این باد و باران و سرما ممکنه تا شب برف بباره؟

نظرات انسان ساز شما همواره موجبات خرسندی مارو فراهم میکنه
آره خیلی شدیده...هوا هم سرده
تو ارتفاعات ممکنه برف هم بباره

مهرناز جمعه 24 آذر 1391 ساعت 21:21

این شعر .........
یادش بخیر.............................................

نگین جمعه 24 آذر 1391 ساعت 22:02 http://zem-zeme.blogsky.com

منم که دیووونه ی سنتی...

میدانلودم!

مرسی

بدانلود
آلبوم "حریق خزان" میتونی کل البوم رو تهیه کنی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد