بیایید بیایید در این خانه بگردید

بسان رود که در نشیب دره سر به سنگ می زند. رونده باش. امید هیچ معجزی ز مرده نیست. زنده باش !

بیایید بیایید در این خانه بگردید

بسان رود که در نشیب دره سر به سنگ می زند. رونده باش. امید هیچ معجزی ز مرده نیست. زنده باش !

"شیون" ; هرگز از یادت نمی کاهم

غمت ما را به شیون می کشاند
و دلها را به آتش می نشاند
پس از تو ; "مرغ جنگلهای خاموش "
نمی دانم ;که می خواهد بخواند( ۱)         

با نزدیک شدن به سالگرد "شیون فومنی" شاعر نامدار و مردمی دیار مردمان  گیل و دیلم ; بر آن شدم که  بنوبه خودم این روز را با ارائه یه غزل از آن مرحوم پس از نگاهی کوتاه به زندگینامه وی;گرامی بدارم.

شیون فومنی (میر احمد سید فخری نژاد) از شاعران محبوب و مشهور خطه ی شمال در سوم دی ماه 1325ه ش در شهرستان فومن دیده به جهان گشود او تحصیلات ابتدایی و سه ساله ی خود را در رشت سپری کرد و بعد از آن به کرمانشاه کوچ نمود و سه ساله دوم دبیرستان را تا اخذ دیپلم طبیعی -1345 در آنجا گذراند.

شیون در کنار شعر گیلکی و شعر فارسی فعالیتهای پر دغدغه ای در سایر حوزه های ادبی داشته است از آنجمله: شعر و ادبیات کودکان، قصه، داستان کوتاه و فیلمنامه (سناریو) از دیگر آثار ارزشمند اوست که طبعاً برشی دیگر از توانایی های وی بشمار می رود.

او در شهریورماه 1377 پس از یک دوره بیماری مزمن کلیوی و انجام پیوند کلیه در یکی از بیمارستانهای تهران روی از نقاب خاک کشید.
آرامگاهش در بقعه سلیمانداراب رشت بنا به وصیتش در کنار سردار بزرگ میرزا کوچک جنگلی است.



زبان اصلی


دونیا راشه مانه


دونیا راشه مانه آدم رادوار
هیچکی پاسختا نکود اروزیگار

بآمو هرکس بشو خوخانه بنا
حاج حاجی ببوسته خولانه بنا

خوچوما گرده کوده آلوچه ر
بشو ، اما بنا باغا کوچه ر

دوسه روزی هی ویرشته هی بکفت
خاکابوسته بادامرا راد کفت

بشونه نام بنا نه م کی نیشانه
اوجیگائی کی عرب نی بیگانه

هیچکی ر دیل نوسوجانه روزیگار
تراقوربان ، تی هوا کارا بدار

عمر امی شین یخه دونیا آفتاب
ذره ذره کرا بوستاندره آب
برگرفته از:www.sheevan.ir

۱.شعر از کریم رجب زاده
برگردان فارسی

دنیا چون راهگذر است و آدمی رهگذرش ،
هیچکس در این روزگار پاسخت نکرده است

هر کس که به دنیا آمد خانه اش را گذاشت و رفت
همانند پرستویی که لانه اش را گذاشته باشد

برای گوجه درختی چشمانش خیره بود
اما رفت و باغ را برای کوچه گذاشت .

دوسه روزی افتان و خیزان زندگی کرد
و آخرخاک شد و به همراه باد راهی شد .

رفت و نه نامی نه نشانی از خود گذاشت ،
رفت به جائی که عرب نی بیندازد

روزگار برای هیچکسی دل نسوزانده است
قربانت گردم هوای خودت را داشته باش

عمر مانند یخ است و دنیا آفتاب ،
یخی که ذره ذره در حال آب شدن است

صدای شاعر را بشنوید

نظرات 2 + ارسال نظر
حسین دوشنبه 15 شهریور 1389 ساعت 10:03 http://1w1p.blogsky.com

سلام
وبلاگ خوبی داری مطالبت هم جالبه
به وبلاگم سر بزن مطمئنم میتونی کمکم کنی این وبلاگ رو جهانی کنم . مطلب و یا نظرت رو بفرست به اسم و آدرس وبلاگ خودت تو وبلاگم استفاده میکنم.

فهیمه دوشنبه 15 شهریور 1389 ساعت 10:06 http://shatranji.blogsky.com

سلام٬ من رو به اسم خودم لینک کنید لطفآ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد