بیایید بیایید در این خانه بگردید

بسان رود که در نشیب دره سر به سنگ می زند. رونده باش. امید هیچ معجزی ز مرده نیست. زنده باش !

بیایید بیایید در این خانه بگردید

بسان رود که در نشیب دره سر به سنگ می زند. رونده باش. امید هیچ معجزی ز مرده نیست. زنده باش !

کافه خبر: مناظره زیباکلام و فیاض

از آنجایی که مقدار متن این گفت و گو کمی زیاد بنظر می رسد من اهم سخنان آقای زیباکلام و فیاض رو در دو بخش مختلف قرار داده ام.همچنین متن کامل را می توانید در اینجا مطالعه بفرمایید.

زیباکلام :این حرفهایی که در باب مدل اقتصاد بومی گفته می‌شود، یعنی اقتصادی که با ویژگی‌های فرهنگی ما سازگاری داشته باشد، همه اش مهملات است.برای دستیابی به توسعه فقط یک راه وجود دارد و آن هم راه آدام اسمیت است. این ادعا را ترکیه و کره جنوبی و مالزی و تایوان و فرانسه و انگلستان ثابت کرده اند. راه دومی وجود ندارد. راه دوم لفاظی است و بس.

منافع نظامی، اطلاعاتی و امنیتی به اقتصاد دولتی گره خورده است. 200 سال پیش آدام اسمیت گفت دولت تاجر خوبی نیست.. این هیچ ربطی هم به اسلام و جمهوری اسلامی ندارد.

در سال 57 تا حد زیادی متاثر از ادبیات مارکسیستی بودیم . بعضی ها مثل سازمان مجاهدین تا آن جا پیش رفتند که رسماً و علناً مارکسیست شدند. مجتبی طالقانی، پسر آیت الله طالقانی، در نامه ای تاریخی به پدرش نوشت که ما این پیراهن پوسیده اسلام را هر جوری که خواستیم وصله کنیم، نشد. به همین دلیل اسلام را کنار گذاشتیم و مارکسیست شدیم

اساساً این اندیشه که چیزی به نام نظام بین الملل وجود دارد، اندیشه ای صد در صد مارکسیستی است.اینکه چیزی به نام بین الملل وجود دارد که ما یا باید تسلیم آن شویم و یا باید با آن بجنگیم، دقیقاً حرف استالین است. این اندیشه امروزه مورد اعتقاد کره شمالی و فیدل کاسترو است. من سی سال پیش این گونه فکر می کردم ولی الان دیگر چنین اعتقادی ندارم .در نظام هایی مثل ایران که نهادهای سیاسی محکمی ندارند، نقش فرد خیلی مهم است. به همین دلیل است که شما می بینید که به قدرت رسیدن هاشمی، خاتمی و احمدی نژاد سه وضعیت متفاوت را در ایران رقم زد.

اشتباه هولناک هاشمی این بود که فکر می کرد اگر خودش به نوسازی و توسعه اعتقاد داشته باشد، دیگر همه چیز تمام است و مشکلی به نام مخالفت در کار نیست. ایشان دانشجویان و نخبگان سیاسی و روحانیت مبارز را با خودش همراه نکرد. این بزرگترین اشتباه ایشان بود.

به نظر من آقای احمدی نژاد جایگاه و قدرت و نفوذ خودش را خیلی بالاتر از آن چیزی می داند که بیان می کند. یعنی ایشان فکر می کند که اگر اراده کند، 25 میلیون نفر به خیابان ها می ریزند و می گویند " یا مرگ یا احمدی نژاد ". 

در انگلیسی اصطلاحی the end را داریم. یعنی پایان. اما اصطلاح دیگری هم داریم که می گوید: .It is the begining of the end یعنی آغاز یک پایان. به نظرمن 22 خرداد 88 آغاز پایان هاشمی بود. "هر چند که هاشمی اختلافات زیادی با رهبری داشت ولی در تجزیه و تحلیل نهایی، هاشمی کسی بود که رهبری می توانست با چشم بسته به او تکیه کند. در مجموع به نظر من هاشمی تمام شده است؛ هر چند که ممکن است به صورت سمبلیک در نظام باقی بماند و مثلاً بیایند در کنگره جهانی تیر چراغ برق سخنرانی هم بکنند. اما اساساً نسل ایشان تمام شده است.

ادامه مطلب ...

به مناسبت ۸۴ امین سالروز تولد استاد مشیری/تو نیستی که ببینی...

30 ام شهریور سالروز تولد فریدون مشیری شاعر ایران دوست و قدر شناس کشورمان است که اشعارش تحسین همگان را برانگیخته است.دکتر عبدالحسین زرین کوب در خصوص فریدون مشیری می گوید : "بخاطر وجدان پاک انسانی ,عشق به حقیقت وعلاقه به ایران و فرهنگ ایران است که من فریدون را ، هر روز بیش از پیش درخور آفرین یافته‌ام".به واقع نیز همین است اشعار فریدون مشیری بر دل همگان می نشیند وشعر کوچه او از زمره بهتری اشعارش به حساب می آید که مردم کوچه و بازار بارها و بارها آن را خوانده اند چه برسد به عاشقان دلسوخته. و این به این دلیل است که تک تک  واژگان اشعار فریدون مشیری از دل او برآمده است و بدون ابهام گرایی کاذب است.

در این وبلاگ پیشتر اشعار فریدون مشیری در تمجید و تحسین مفاخر ایران زمین آورده شده است و علاقه مندان با رفتن به قسمت "ایران با پنج سخن سرا" می توانند از آن بهره مند گردند.شعری از استاد رو به خودشون تقدیم می کنم.

تو نیستی که ببینی
چگونه عطر تو در عمق لحظه‌ها جاری است
چگونه عکس تو در برق شیشه‌ها پیداست

چگونه جای تو در جان زندگی سبز است
هنوز پنجره باز است
تو از بلندی ایوان به باغ می‌نگری
درخت‌ها و چمن‌ها و شمعدانی‌ها
به آن ترنم شیرین به آن تبسم مهر
به آن نگاه پر از آفتاب می‌نگرند
تمام گنجشکان
که درنبودن تو
مرا به باد ملامت گرفته‌اند
ترا به نام صدا می‌کنند
هنوز نقش ترا از فراز گنبد کاج
کنار باغچه
زیر درخت‌ها لب حوض
درون آینه‌ی پاک آب می‌نگرند
تو نیستی که ببینی چگونه پیچیده است
طنین شعر تو نگاه تو در ترانه‌ی من
تو نیستی که ببینی چگونه می‌گردد
نسیم روح تو در باغ بی‌جوانه‌ی من
چه نیمه شب‌ها کز پاره‌های ابر سپید
به روی لوح سپهر
ترا چنان‌که دلم خواسته است ساخته‌ام
چه نیمه شب‌ها وقتی که ابر بازیگر
هزار چهره به هر لحظه می‌کند تصویر
به چشم هم‌زدنی
میان آن همه صورت ترا شناخته‌ام
به خواب می‌ماند
تنها به خواب می‌ماند
چراغ، آینه، دیوار بی تو غمگینند
تو نیستی که ببینی
چگونه با دیوار
به مهربانی یک دوست از تو می‌گویم
تو نیستی که ببینی چگونه از دیوار
جواب می‌شنوم
تو نیستی که ببینی چگونه دور از تو
به روی هرچه دراین خانه ست
غبار سربی اندوه، بال گسترده است
تو نیستی که ببینی دل رمیده‌ی من
به‌جز تو یاد همه چیز را رها کرده است
غروب‌های غریب
در این رواق نیاز
پرنده‌ی ساکت و غمگین
ستاره‌ی بیمار است
دو چشم خسته‌ی من
در این امید عبث
دو شمع سوخته جان همیشه بیدار است
تو نیستی که ببینی....

فارین پالسی:«راهنمای مصاحبه مطبوعاتی با محمود احمدی‌نژاد»

 ماهنامه «فارن پالسی» با اشاره به سفر محمود احمدی‌نژاد به نیویورک برای شرکت در افتتاحیه مجمع عمومی سازمان ملل متحد می‌نویسد تجربه گذشته نشان داده است که رئیس جمهور ایران تمام تلاش خود را خواهد کرد تا از رسانه‌های آمریکایی برای منحرف کردن اذهان از وضعیت لرزان خود و حکومتش در ایران بهره‌برداری کند. تحلیل‌گر این مجله در مقاله‌ای تحت عنوان «راهنمایی برای مصاحبه مطبوعاتی با احمدی‌نژاد» می‌نویسد از زمان انتخاب وی به عنوان رئیس جمهور در سال ۱۳۸۴ او فوت و فن گریز از مصاحبه‌های مطبوعاتی و دور زدن موضوعات مهم و اصلی حتی با خبرنگاران چیره‌دست را به خوبی آموخته است.طبق معمول او همواره سوال را با طرح سوالی متقابل پاسخ داده و هرگونه انتقادی را با حمله به آمریکا و اسرائیل منحرف می‌کند. محمود احمدی‌نژاد در مصاحبه‌های قبلی مدعی شده است که در ایران «انتخابات واقعی» برگزار می‌شود، در حالی که بحران و ناآرامی‌های سیاسی سال گذشته خلاف آن را ثابت کرد و گفت که اقتصاد ایران برخلاف آمریکا «با مشکلات جدی روبه‌رو نیست».ادامه.... ادامه مطلب ...

شعر و ادب پارسی

27 شهریور ماه روز شعر و ادب فارسی نام گذاری شده است.مطمئنا خواندن شعر فارسی به همه ی پارسی زبان حلاوتی وصف نا شدنی می بخشد.به قول خواجه شیراز

شکر شکن شوند همه طوطیان هند               زین قند پارسی که بنگاله می رود

ولی مصادف شدن این روز با ورود من به این دنیا شیرینی ای دو چندان را برای من به ارمغان می آورد هرچند در این بیست سال هنوز کاری نکرده ام که بدان افتخار کنم.امیدوارم اندیشه ام باز تر گفتارم پخته تر; رفتارم نجیب تر واعتقاداتم منطقی تر شود.

این شعر رو به همه ی پارسی زبانان تقدیم می کنم.لطفا از پست قبل هم بازدید کنید.

صحن بستان ذوق بخش و صحبت یاران خوش است

                                         وقت گل خوش باد کز وی وقت میخواران خوش است

از صبا هر دم مشام جان ما خوش می‌شود

                                         آری آری طیب انفاس هواداران خوش است

ناگشوده گل نقاب آهنگ رحلت ساز کرد

                                         ناله کن بلبل که گلبانگ دل افکاران خوش است

مرغ خوشخوان را بشارت باد کاندر راه عشق

                                        دوست را با ناله شب‌های بیداران خوش است

نیست در بازار عالم خوشدلی ور زان که هست

                                        شیوه رندی و خوش باشی عیاران خوش است

از زبان سوسن آزاده‌ام آمد به گوش

                                        کاندر این دیر کهن کار سبکباران خوش است

حافظا ترک جهان گفتن طریق خوشدلیست

                                        تا نپنداری که احوال جهان داران خوش است

ای وای شهریار . . . !

۲۷ شهریور روز شعر و ادب پارسی و بزرگداشت شهریار گرامی باد

در نیمه های قرن بشر سوزان !

در انفجار دائم باروت ,در بوته زار انسان

در ازدحام وحشت و سرسام

سرگشته و هراسان, می خواند !

می خواند با صدای حزینش ;

می خواست تا " صدای خدا " را

در جان ِ مردم بنشانَد

نامردم ِ سیه دل ِ بدکار را مگر; در راه ِ مردمی بکشانَد . . .

می رفت و با صدای حزین ا ش می خواند :

-          در اصل , یک درخت کهن ," آدم " از بهشت

آورد در زمین و درین پهن دشت  ِکشت !

ما شاخهٴ درخت خداییم

چون برگ و بارِ ماست زیک ریشه و تبار !

هر یک تبر به دست چراییم؟

ای آتش , ای شگفت ; در مردم ِزمانهٴ او در نمی گرفت !

آزرده و شکسته ;گریان و ناامید

می رفت و با نوای حزینش می خواند :

-"گوش زمین به نالهٴ من نیست آشنا

من طایرشکسته پر آسمانی ام.

گیرم که آب و دانه درغم نداشتند;

چون می کنند با غم ِ بی همزبانی ام !"

دنبال همزبان می گشت . . .

اما نه با "چراغ " نه بر " گرد شهر", آه

با کوله بارِ اندوه, با کوه حرف می زد ! با کوه :

-حیدر بابا سلام !

فرزند ِ شاعر ِ تو به سوی تو آمده ست. با چشم ِ اشکبار

غم روی غم گذاشته – عمری ست , شهریار

ادامه مطلب ...