بیایید بیایید در این خانه بگردید

بسان رود که در نشیب دره سر به سنگ می زند. رونده باش. امید هیچ معجزی ز مرده نیست. زنده باش !

بیایید بیایید در این خانه بگردید

بسان رود که در نشیب دره سر به سنگ می زند. رونده باش. امید هیچ معجزی ز مرده نیست. زنده باش !

ای وای شهریار . . . !

۲۷ شهریور روز شعر و ادب پارسی و بزرگداشت شهریار گرامی باد

در نیمه های قرن بشر سوزان !

در انفجار دائم باروت ,در بوته زار انسان

در ازدحام وحشت و سرسام

سرگشته و هراسان, می خواند !

می خواند با صدای حزینش ;

می خواست تا " صدای خدا " را

در جان ِ مردم بنشانَد

نامردم ِ سیه دل ِ بدکار را مگر; در راه ِ مردمی بکشانَد . . .

می رفت و با صدای حزین ا ش می خواند :

-          در اصل , یک درخت کهن ," آدم " از بهشت

آورد در زمین و درین پهن دشت  ِکشت !

ما شاخهٴ درخت خداییم

چون برگ و بارِ ماست زیک ریشه و تبار !

هر یک تبر به دست چراییم؟

ای آتش , ای شگفت ; در مردم ِزمانهٴ او در نمی گرفت !

آزرده و شکسته ;گریان و ناامید

می رفت و با نوای حزینش می خواند :

-"گوش زمین به نالهٴ من نیست آشنا

من طایرشکسته پر آسمانی ام.

گیرم که آب و دانه درغم نداشتند;

چون می کنند با غم ِ بی همزبانی ام !"

دنبال همزبان می گشت . . .

اما نه با "چراغ " نه بر " گرد شهر", آه

با کوله بارِ اندوه, با کوه حرف می زد ! با کوه :

-حیدر بابا سلام !

فرزند ِ شاعر ِ تو به سوی تو آمده ست. با چشم ِ اشکبار

غم روی غم گذاشته – عمری ست , شهریار

من با تو درد ِ خویش بیان می کنم , تو نیز

برگیر این پیام و از آن قله بلند , پرواز ده !

که در همه آفاق بشنوند :

-          " ای کاش ,جغد نیز, در این جهان ننالد از تنگی قفس "

این جا , ولی نه جغد , که شیری ست دردمند, افتاده در کمند !

پیوسته می خروشد , در تنگنای دام ,

وز خلق ِ بی مروت ِ بی درد ;

یک ذره , مهر و رحم ,طلب می کند مدام !

می رفت و با صدای حزین اش , می خواند

" دیگر مزن دم از "وطن من"

وز "کیش من" مگوی به هر جمع و انجمن

بس کن حدیث مسلم و ترسا را

در چشم من ,"محبت:مذهب" ; " جهان : وطن "

در کوچه باغ ِ "عشق " می رفت و با صدای حزین اش می خواند :

-          " گاهی گر از ملال ِ محبت برانمت ,

دوری چنان مکن که به شیون بخوانمت

پیوند ِ جان جداشدنی نیست ماه من ,

تن نیستی که جان دهم و وارهانمت "

زین پیش , گشته اند به گرد ِغزل , بسی

این مایه سوز ِ عشق , نبوده ست در کسی !

می رفت ....

تا مرگ ِنابکار , سر ِراه او را گرفت !

تا ناگهان ,صدای حزین اش

این بغض سالها , این بغض دردهای گران ,در گلو گرفت !

در نیمه های قرن بشر سوزان

اشک ِ مجسمی بود ,در چشم ِ روزگاران

جان مایهٴ محبت و رقّت . . .

ای وای ! شهریار !

نظرات 2 + ارسال نظر
غیاثی پنج‌شنبه 25 شهریور 1389 ساعت 17:52 http://www.shefaat.net

سلام
ارادتمندیم و خسته نباشین
امیدوارم شما هم محبتتون شامل حالم بشه و بیاین
برا این پستم به طور وی‍ژه ازتون دعوت میکنم که تشریف بیارین
امیدوارم دوستی محکمی داشته باشیم
یا علی ما را هم دعا
راستی اگه اومدین قسمت پستهای برتر یادتون نره دوست گلم
نظرتون رو هم محبت کنین
ما را هم دعا...[گل][گل][لبخند]

MoHseN HoseiNi پنج‌شنبه 25 شهریور 1389 ساعت 20:36 http://RedStars.mihanblog.com

سلام
من هم یک وبلاگ شخصی دارم
که در مورد مسائل شخصی و کارهای جدیدم مطلب می نویسم
البته نیاز به فلش پلیر ورژن 10 دارید که بتوانید وبلاگم رو کامل و بی نقص ببینید
برای شروع فعالیتم در وب نیاز به حمایت وبلاگ های ایرانی دارم، که من رو لینک کنند و رتبه وبلاگم رو بالا ببرند تا با طرح های ایرانی ام هنر سنتی/مدرن ایران رو به ایرانی های خارج از کشور نمایش بدهم
به همین دلیل این نظر رو به وبلاگتون ارسال کردم تا اگر از وبم خوشتون اومد برای حمایت و پشتیبانی وبم رو لینک کنید
می توانید موافقت یا مخالفتتون رو در قسمت نظرات وبلاگم مطرح کنید
در صورت موفقت لطفاً وبلاگم رو با نام "ستاره های سرخ" و یا با نام انگلیسی RedStars لینک بفرمایید..
همچنین خوشحال می شوم اگر راجع به کارهام نظرتون رو ارسال کنید،..
هر چند مدت یک کار جدید در وبلاگم قرار می دهم که می توانید با دنبال کردن وبلاگم کارهای جدیدم رو مشاهده کنید
با تشکر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد