بیایید بیایید در این خانه بگردید

بسان رود که در نشیب دره سر به سنگ می زند. رونده باش. امید هیچ معجزی ز مرده نیست. زنده باش !

بیایید بیایید در این خانه بگردید

بسان رود که در نشیب دره سر به سنگ می زند. رونده باش. امید هیچ معجزی ز مرده نیست. زنده باش !

به مناسبت ۸۴ امین سالروز تولد استاد مشیری/تو نیستی که ببینی...

30 ام شهریور سالروز تولد فریدون مشیری شاعر ایران دوست و قدر شناس کشورمان است که اشعارش تحسین همگان را برانگیخته است.دکتر عبدالحسین زرین کوب در خصوص فریدون مشیری می گوید : "بخاطر وجدان پاک انسانی ,عشق به حقیقت وعلاقه به ایران و فرهنگ ایران است که من فریدون را ، هر روز بیش از پیش درخور آفرین یافته‌ام".به واقع نیز همین است اشعار فریدون مشیری بر دل همگان می نشیند وشعر کوچه او از زمره بهتری اشعارش به حساب می آید که مردم کوچه و بازار بارها و بارها آن را خوانده اند چه برسد به عاشقان دلسوخته. و این به این دلیل است که تک تک  واژگان اشعار فریدون مشیری از دل او برآمده است و بدون ابهام گرایی کاذب است.

در این وبلاگ پیشتر اشعار فریدون مشیری در تمجید و تحسین مفاخر ایران زمین آورده شده است و علاقه مندان با رفتن به قسمت "ایران با پنج سخن سرا" می توانند از آن بهره مند گردند.شعری از استاد رو به خودشون تقدیم می کنم.

تو نیستی که ببینی
چگونه عطر تو در عمق لحظه‌ها جاری است
چگونه عکس تو در برق شیشه‌ها پیداست

چگونه جای تو در جان زندگی سبز است
هنوز پنجره باز است
تو از بلندی ایوان به باغ می‌نگری
درخت‌ها و چمن‌ها و شمعدانی‌ها
به آن ترنم شیرین به آن تبسم مهر
به آن نگاه پر از آفتاب می‌نگرند
تمام گنجشکان
که درنبودن تو
مرا به باد ملامت گرفته‌اند
ترا به نام صدا می‌کنند
هنوز نقش ترا از فراز گنبد کاج
کنار باغچه
زیر درخت‌ها لب حوض
درون آینه‌ی پاک آب می‌نگرند
تو نیستی که ببینی چگونه پیچیده است
طنین شعر تو نگاه تو در ترانه‌ی من
تو نیستی که ببینی چگونه می‌گردد
نسیم روح تو در باغ بی‌جوانه‌ی من
چه نیمه شب‌ها کز پاره‌های ابر سپید
به روی لوح سپهر
ترا چنان‌که دلم خواسته است ساخته‌ام
چه نیمه شب‌ها وقتی که ابر بازیگر
هزار چهره به هر لحظه می‌کند تصویر
به چشم هم‌زدنی
میان آن همه صورت ترا شناخته‌ام
به خواب می‌ماند
تنها به خواب می‌ماند
چراغ، آینه، دیوار بی تو غمگینند
تو نیستی که ببینی
چگونه با دیوار
به مهربانی یک دوست از تو می‌گویم
تو نیستی که ببینی چگونه از دیوار
جواب می‌شنوم
تو نیستی که ببینی چگونه دور از تو
به روی هرچه دراین خانه ست
غبار سربی اندوه، بال گسترده است
تو نیستی که ببینی دل رمیده‌ی من
به‌جز تو یاد همه چیز را رها کرده است
غروب‌های غریب
در این رواق نیاز
پرنده‌ی ساکت و غمگین
ستاره‌ی بیمار است
دو چشم خسته‌ی من
در این امید عبث
دو شمع سوخته جان همیشه بیدار است
تو نیستی که ببینی....

نظرات 6 + ارسال نظر
amirsajjad سه‌شنبه 30 شهریور 1389 ساعت 00:50 http://www.abroyeshokh.blogfa.com

سلام ...

خدایش بیامرزد ... .

مهتاب سه‌شنبه 30 شهریور 1389 ساعت 02:25 http://parande-man.blogsky.com/

سلام

ممنون از اینکه دعوتم کردی و با اجازه باز هم لینکش را در وبلاگم گذاشتم
البته با ذکر نام و آدرس وبلاگتان

انتخاب این شعرتان هم بسیار عالیست

سلام
خواهش می کنم.خوشحالم که مورد پسندتان واقع شد

معین سه‌شنبه 30 شهریور 1389 ساعت 21:36 http://parsinameh.blogsky.com

سلام ، مرسی که اومدی . وب تو هم خیلی نازه ، بازم بیا سری بزن !

نازنین پسر چهارشنبه 31 شهریور 1389 ساعت 08:24 http://www.nazaninpesar.blogsky.com

سلام گرامی

از اینکه به وبلاگم سر زدید ممنون

خوب و شاد باشید

شاپرک چهارشنبه 31 شهریور 1389 ساعت 17:14

سلام اقا سینا
شرمنده که نتونستم زودتر خدمت برسم
ممنون از دعوتتون

تولد استاد رو هم تبریک میگم البته با کمی تاخیر...

واحسنت به شما به خاطر این قدرشناسی...
موفق باشی در پناه حق...

سلام بر شما
ممنون از اظهار لطف در ضمن دشمنتون شرمنده

هما جمعه 2 مهر 1389 ساعت 16:37 http://ghahvehtalkh.blogsky.com/

واقعا شعراش قشنگن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد