بیایید بیایید در این خانه بگردید

بسان رود که در نشیب دره سر به سنگ می زند. رونده باش. امید هیچ معجزی ز مرده نیست. زنده باش !

بیایید بیایید در این خانه بگردید

بسان رود که در نشیب دره سر به سنگ می زند. رونده باش. امید هیچ معجزی ز مرده نیست. زنده باش !

کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت / یا رب از مادر گیتی به چه طالع زادم

روح رویایی عشق , از بر چرخ بلند ,

جلوه ای کرد و گذشت , شور در عالم هستی افکند.

شوق , در قلب زمان موج زنان ,

جان ذرات جهان در هیجان ,

ماه و خورشید و دوچشم نگران ,

ناگهان , از دل دریای وجود ,

" گوهری کز صدف کون و مکان بیرون بود "

 به جهان چهره نمود !

پرتو طبع بلندش " ز تجلی دم زد"

هر چه معیار سخن بر هم زد

تا " گشود از رخ اندیشه نقاب" ;

هر چه جز عشق فرو شست به آب !

شعر شیرینش , " آتش به همه عالم زد " !

می چکد از سخنش آب حیات , نه غزل" شاخ نبات" !

چشم  جان بین به کف آورده ام , ای چهره ی دوست !

دیدن جان تو در چهره ی شعر تو نکوست.

این چه شعرست که صد میکده مستی با اوست !

مست مستم کن ازین باده به پیغامی چند.

زان همه " گم شدگان لب دریا"

                             به" یقین خامی چند"

" کس بدان منصب عالی نتوانست رسید "

" هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند ".

مگرم همت و عشق تو بیاموزد راه.

نه تو خود گفتی و شعر تو بر این گفته گواه:

" بر سر تربت ما چون گذری همت خواه ؟ ! "

حافظ از "مادر گیتی " به " چه طالع زاده ست " ؟

طایر گلشن قدس.

" اندرین دامگه حادثه چون افتاده ست " ؟

من , درین آینه ی غیب نما می نگرم.

خود ازین طالع فرخنده نشانی داده ست :

" رهرو منزل عشقیم و ز سر حد عدم ; تا به اقلیم وجود این همه راه آمده ایم."

نه همین مقصد خود را ز عدم تا به وجود ;

نقش مقصود همه هستی را ,

ز ازل تا به ابد عشق می پندارد.

" آری آری سخن عشق نشانی دارد."

" رهرو منزل عشق ; فاش گوید که ز مادر به چه طالع زادم :

" بنده ی عشقم و از هر دو جهان آزادم ! "

ای خوشا دولت پاینده ی این بنده ی عشق ,

که همه عمر بود بر سر او فرّ همای.

" خشت زیر سر و بر تارک هفت اختر پای "

بنده ی عشق بود همدم خوبان جهان :

" شاه شمشادقدان , خسرو شیرین دهنان"

بنده ی عشق چه دانی که چه ها می بیند:

" در خرابات مغان نور خدا می بیند "

بنده ی عشق , چنان طرح محبت ریزد; " کز سر خواجگی کون و مکان بر خیزد"!

باده بخشند به او ,با چه جلال و جبروت , " ساکنان حرم ستر و عفاف و ملکوت" !

بنده ی عشق , ندارد به جهان سودایی , " از خدا می طلبد : صحبت روشن رایی " !

آنک ! آن شاعر آزاده ی آزاده پرست ;عاشق شادی و زیبایی و مهر,

که " وضو ساخته از چشمه ی عشق"

چار تکبیر زده یکسره بر هرچه که هست.

چون سلیمان جهان است , ولی باده به دست !

تاجی از " سلطنت فقر" به سر ,

" کاغذین جامه ی" آغشته به خونش در بر ; تشنه ی صحبت پیر ,

" گر ز مسجد به خرابت رود خرده مگیر " !

همچو جامش لب اگر خندان است ;

دل پرخونش اندوه عمیقی دارد. بانگ بر می دارد :

-"عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت ! "

" که گناه دگری بر تو نخواهند نوشت."

" من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش."

" هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت."

" نه من از پرده ی تقوی بدر افتادم و بس "

" پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت ! "

" سر تسلیم من و خشت در میکده ها "

" مدعی گر نکند فهم سخن , گو سر و خشت ! "

یک سخن دارد اگر دارد صد گونه بیان ; همه رو سخنش با انسان :

" کمتر از ذرهّ نه ای , پست مشو , مهر بورز "

"تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان !"

گل , به یک هفته , فرو می ریزد ,سنگ می فرساید , آدمی می میرد ,

نام را در گردش ایام , مدام

زیر خاکستر خاموش فراموشی , می پوشاند ,

شعر حافظ , اما

 هر چه زمان می گذرد ; تازه تر ,با طراوت تر , گویا تر , روح افزا تر

رونق و لطف دگر می گیرد !

لحظه هایی ست که : انسان , خسته ست ,

خواه از دنیا ,از زندگی , از مردم , گاه , حتی از خویش !

نشود خوشدل , با هیچ زبان ; نشود سرخوش, با هیچ نوا

نکند رغبت بر هیچ کتاب

نه رسد باده به دادش , نه برد راه به دوست ,

راست , گویی همه غم های جهان در دل اوست !

چه کند آن که به او این همه بیداد رسد ؟

باز هم حافظ شیرین سخن است ; که به فریاد رسد !

جز حریمش نبود هیچ پناه , نیک بخت آنکه بدو یابد راه

چاره ساز است به هر درد , که مرهم با اوست

به خدا همت پاکان دو عالم با اوست.

ای همه اهل جهان , ای همه اهل سخن

آیا این معجزه نیست !

کس , بدان گونه که بایست , نخواهد دانست

این پیام آور عشق ; چه هنر ها کرده ست.

به فضا در نگرید !

آسمان را

" که ز خمخانه ی حافظ قدحی آورده ست "

                                                                                    زنده یاد فریدون مشیری


بعد نوشت:

فروپاشی اقتصاد فرانسه با یک اخم ایران

نظرات 9 + ارسال نظر
شاپرک یکشنبه 18 مهر 1389 ساعت 19:20 http://manemohajer.blogfa.com

سلام سینای عزیز ...
ممنون از حضور ومحبتت..

مثل همیشه بزرگداشت افتخار آفرینی جاوید از کشور عزیزمون ...

ممنون از یادآوری شما واقعا که مایه افتخار ایران وایرانی ها بود

" رهرو منزل عشقیم و ز سر حد عدم ; تا به اقلیم وجود این همه راه آمده ایم."

روحش شاد نامش جاوید

سلام خدمت شما
استقبال و حمایت های شماست که به من دلگرمی میده.
یک دنیا ممنون
زنده باشین

ابوالفضل یکشنبه 18 مهر 1389 ساعت 22:58 http://www.mosed.blogsky.com

ممنون از یادآوری روز حافظ
حتما یه پست میزنم به این مناسبت
آقایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی

خواهش می کنم
ارادتمندیم

فرزانه یکشنبه 18 مهر 1389 ساعت 23:50 http://www.archoekuchak.blogsky.com

سلام
اما من سعدی و مولانا بیشتر دوس دارم
راستی یه خبر از ماجرای سنندج بهمون بدین اگه اشکال نداره

سلام
هیچ اشکال نداره

فهیمه دوشنبه 19 مهر 1389 ساعت 12:39 http://shatranji.blogsky

می دونستین همین حافظی که ما واسش سر و دست می شکونیم بیت اول دیوانش رو از کی گرفته؟؟

از یزید

الا یا ایها الساقی ادر کاسأ و ناولها

این شعر زیبا اثر یزیدبن معاویه است همون کسی که ما سالهاست آه و نفرینش میکنیم - و همینطور بسیاری از ابیات زیبای دیگر که حافظ به فارسی برگردونده مثل

آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند و.......

خیلی زیباست نه؟
به نظر شما این آدم با این طبع لطیف می تونسته اون خونریزی فجیع رو راه انداخته باشه؟!!

اصلآ این آدم با این قریحه می تونسته واسه قدرت جنگ راه بندازه؟؟

از این سخنان که بگذریم
ولی خودمونیم حافظ هم خیلی جلب بوده ها

روحیه شاعری یک شخص رو با مسائل سیاسی و مذهبی قاطی نکنین لطفا
به نظر من یک آدم همانطور که میتونهه روحیه لطیف داشته باشی همون قدر هم میتونه سنگدل بشه و آن فاجعه رو در دشت کربلا به بار بیاره.
تعجب می کنم از شما فکر کنم تاریخ پاسخ همگان رو داده.
بله حافظ و خیام از جمله شعرای عرفانی ما بودن که عقاید خاصی داشتن

shaparak دوشنبه 19 مهر 1389 ساعت 20:49 http://me20r10ma.blogsky.com/

شعر قشنگی بود...
مرسی..
روحش شاد...

خواهش دارم

حسام دوشنبه 19 مهر 1389 ساعت 22:21 http://www.notefalse.blogfa.com

وای که چه روزایی باهاش سر کردم..
مرسی رفیق

فهیمه سه‌شنبه 20 مهر 1389 ساعت 10:26

قبل از اینکه نظریه پردازی عامه پسندانه بفرمایید یه کم مطالعه کنید بد نیست

حتما به توصیه شما عمل میکنم
همه نیازمند مطالعه هستند.

مهتاب سه‌شنبه 20 مهر 1389 ساعت 23:08 http://parande-man.blogsky.com/

سلام و درود بر شما

شما دو کار زیبا انجام می دهید

اول آنکه به یاد بود مشاهیر ایران در هر رشته می نویسید و دوم اینکه با یک شعر زیبا از شاعر گرانقدر ما تجلیل می کنید.

واقعا شعر فریدون مشیری یک اثر هنری با ارزش است.

ممنون که خبرم کردید

سلام
خواهش می کنم وظیفه ام بود

هما چهارشنبه 21 مهر 1389 ساعت 16:18 http://ghahvehtalkh.blogsky.com/

من دیر اومدم٬اما بازم ممنون برای یادآوری این روز بزرگ
زیبا بود...

خواهش می کنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد