این روزها کمتر کسی پیدا می شود که با ادبیات و شعر آشنا باشد و" اکبر اکسیر" را نشناسد. او از سردمداران جریان "فرانو" است.منظور همان شعرهای کوتاه, بامزه, شیرین, بانمک ,مختصر و مفید است. وی در چهارم اسفند 1332 در محله آبروان شهرستان مرزی آستارا به دنیا آمد. لیسانس ادبیات فارسی و دبیر دبیرستانهای آستارا بوده که در سال 1382 به افتخار بازنشستگی نایل آمده است. در تمام قوالب شعر سروده و در اکثر نشریات ادبی شعرهایش به چاپ رسیده است.
مجموعه شعر " درسوگ سپیداران" / "بفرمائید بنشینید صندلی عزیز" / زنبورهای عسل دیابت گرفته اند /پسته لال – سکوت دندان شکن است از جمله آثار اویند.
رستم کنار پیاده رو سیگار می فروشد سهراب ته جوب به خود می پیچید گردآفرید از خانه زده بیرون مردان خیابانی برای تهمینه بوق می زنند ابوالقاسم برای شبکه سه سریال جنگی می سازد. وای . . . موریانه ها به آخر شاهنامه رسیده اند ! قلعه حیوانات شیر مادر، مهر مادر،
جانشین ندارد شیر مادر نخورده مهر
مادر پرداخت شد پدر یک گاو خرید و من بزرگ شدم اما هیچ کس حقیقت مرا
نشناخت جز معلم عزیز ریاضیام که همیشه میگفت: گوساله، بتمرگ! ظرفیت
در کوچه، گوسفندم
در مدرسه، طوطی
در اداره، گاو
به خانه که میرسم سگ میشوم
چوپانی از برنامه کودک داد میزند:
گرگ آمد! گرگ آمد!
و من کنار بخاری
شعر تازهام را پارس میکنم!
پدر که رفت
حیاط خانه ورم کرد
درخت توت پرید
حوض، عکس یادگاری شد
و ما، یک پراید خریدیم
و مجبور شدیم
ششمین عضو خانواده خود را
به خانة سالمندان ببریم!
تو این چند روز چنین مطلب جالبی را باور کن نخوانده بودم
واقعا مرسی
من از شعرهای اجتماعی گزنده خوشم میاد
سینا جان اولین کسی که اجازه داره ببوسدت را بگو از طرف ببوسدت.
منظورم بوس مردان ست فکر بد نکنی ها
قابلی نداشت.البته قرار نبود امروز منتشرش کنم.از دستم در رفت.حالا هم که نظر گذاشتی حذفش نمی کنم
واقعا قشنگ میگه البته من نمیشناختمش یه جوری مثل شل سیلور استاین میمونه از سادگی استفاده می کنه کنایه میزنه و خودشو احمقی جلوه میده که همه چیو همونچور هست می بینه خیلی خوشم اومد کتاب هم داره.>؟
احسنت کاملا درست میگین
دقیقا ایشون "شل سیلوراستاین "ایران هستن
اینا رو قبلا خونده بودم اما نمیدونستم نویسنده کیه؟
اسم ایشون هم شنیده بودم اما مجموعه شعراشون رو نمیدونستم...واقعا ممنون بسیار لذت بردم
و من همچنان سینه خیز به دنبال زندگی می دوم
در کودکی چونان بره نازی
در کوی و برزن سرگرم بودیم به بازی
و بزرگ که شدیم گوسفندانی که به افکار چوپان زندانی شدیم
یکی از ما که از جایی می پرید همه به دنبال او می پریدیم خواه آنطرف دشتی سرسبز باشد خواه جاه !!!!!!!پروار نکرده خونمان را ریختند
و این سرنوشت گوسفندی ماست!!!!!!!!!!!!!!!!!
نگفتین کتاب هم داره؟
آره اول متن نوشتم که:
درسوگ سپیداران" / "بفرمائید بنشینید صندلی عزیز" / زنبورهای عسل دیابت گرفته اند و...
سلام رفیق
شرمنده بابت نبودنم.
چه تصویری داشت ایم میدون فردوسی.... من نوشتم بالاخره...
فدایی داری رفیق
سلام
ارادتمندیم
سلام
بشما دوست خوب و بزرگوارم
دل زیبای شما همیشه شاد بادا
تبریک میگم به آسمون
چشای ابـر بـارونـیه
نوبتِ لبخندِ گُلاست
غُصه حالا زندونیه
تبریک میگم به قلبِ تو
که شـادی تو وجودته
سیاهپوشی خوب غمی نیست
بذار بگیم از عادته
دلگیر نشو بخند برام
این دفعه رو بمون باهام
باز زرد و غمباره دلت
نوگُل من بخون باهام
دنیا یه جور نمی مونه
خوب و خوشی فراوونه
اونچه تو غصه پنهونه
بدی و مرگ تو زندونه ٢
امروزه رو حال بی خیال
فردا چه خوب یا به زوال
دو روز دنیا واسه تو
دریـا و سبـزیِ شمـال
این همه لبخندِ درخت
این همه زندگی سُرور
جنگل یا کوهِ پُر ز بـرف
زایش و بـارون یه کُرور
که خیر و شر همیشگی
با ماست به چی چشم بدوزیم
آدمـی خیره گـُل من
چرا تو سایه بسوزیم ٢
تبریک میگم به عشـق تو
به هر چی پـاک و روشنه
یـلـدای مـن نـور و اُمـید
تـولـدت شور منه
تـولـدت شوقِ منه . . .
سلام...
من ایشون رو نمیشناختم تا چند ماه پیش تو شبکه گیلان باهاش مصاحبه کردن...
خیلی جالب میگه...
ساده و روون منظور خودشو میگه...
بعضی وقتا انقد ساده که آدم شک میکنه منظورشو گرفته یا نه...!!!
ممنون...
سلام
من هم تا چند وقت پیش آشنایی با ایشون نداشتم و بصورت یک اتفاق این آشنایی انجام گرفت.و بسیار خوشحال ازینکه همچین کسی رو داریم و متاسفم که چقدر دیر ایشون رو شناختم.
از حضورتون هم سپاسگذارم
جالب بید !
خوش آمدی
سلام دوست عزیز
همیشه تو وبلاگ شما با نویسندگان و شعرای جدیدی آشنا میشوم
اشعار جالبی می سرایند و ممنون از زحمات شما
سلام