بیایید بیایید در این خانه بگردید

بسان رود که در نشیب دره سر به سنگ می زند. رونده باش. امید هیچ معجزی ز مرده نیست. زنده باش !

بیایید بیایید در این خانه بگردید

بسان رود که در نشیب دره سر به سنگ می زند. رونده باش. امید هیچ معجزی ز مرده نیست. زنده باش !

شعر سپید !

این روزها کمتر کسی پیدا می شود که با ادبیات و شعر آشنا باشد و" اکبر اکسیر" را نشناسد. او از سردمداران جریان "فرانو" است.منظور همان شعرهای کوتاه, بامزه, شیرین, بانمک ,مختصر و مفید است. وی در چهارم اسفند 1332 در محله آبروان شهرستان مرزی آستارا به دنیا آمد. لیسانس ادبیات فارسی و دبیر دبیرستانهای آستارا بوده که در سال 1382 به افتخار بازنشستگی نایل آمده است. در تمام قوالب شعر سروده و در اکثر نشریات ادبی شعرهایش به چاپ رسیده است.

مجموعه شعر " درسوگ سپیداران" / "بفرمائید بنشینید صندلی عزیز" / زنبورهای عسل دیابت گرفته اند /پسته لال – سکوت دندان شکن است از جمله آثار اویند.

میدان فردوسی

رخش گاری کشی می کند

رستم کنار پیاده رو سیگار می فروشد

سهراب ته جوب به خود می پیچید

گردآفرید از خانه زده بیرون

مردان خیابانی برای تهمینه بوق می زنند

ابوالقاسم برای شبکه سه سریال جنگی می سازد.

وای . . .

موریانه ها به آخر شاهنامه رسیده اند !


قلعه حیوانات
در کوچه، گوسفندم
در مدرسه، طوطی
در اداره، گاو
به خانه که می‌رسم سگ می‌شوم
چوپانی از برنامه کودک داد می‌زند:
گرگ آمد! گرگ آمد!
و من کنار بخاری
شعر تازه‌ام را پارس می‌کنم!

پداگوژی

بهزیستی نوشته بود:

شیر مادر، مهر مادر، جانشین ندارد

شیر مادر نخورده مهر مادر پرداخت شد

پدر یک گاو خرید

و من بزرگ شدم

اما هیچ کس حقیقت مرا نشناخت

جز معلم عزیز ریاضی‌ام

که همیشه می‌گفت:

گوساله، بتمرگ!


ظرفیت
پدر که رفت
حیاط خانه ورم کرد
درخت توت پرید
حوض، عکس یادگاری شد
و ما، یک پراید خریدیم
و مجبور شدیم
ششمین عضو خانواده خود را
به خانة سالمندان ببریم!


نظرات 11 + ارسال نظر
ابوالفضل چهارشنبه 28 مهر 1389 ساعت 12:29 http://mosed.blogsky.com/

تو این چند روز چنین مطلب جالبی را باور کن نخوانده بودم
واقعا مرسی
من از شعرهای اجتماعی گزنده خوشم میاد
سینا جان اولین کسی که اجازه داره ببوسدت را بگو از طرف ببوسدت.
منظورم بوس مردان ست فکر بد نکنی ها

قابلی نداشت.البته قرار نبود امروز منتشرش کنم.از دستم در رفت.حالا هم که نظر گذاشتی حذفش نمی کنم

فرزانه چهارشنبه 28 مهر 1389 ساعت 13:19 http://www.archoekuchak.blogsky.com

واقعا قشنگ میگه البته من نمیشناختمش یه جوری مثل شل سیلور استاین میمونه از سادگی استفاده می کنه کنایه میزنه و خودشو احمقی جلوه میده که همه چیو همونچور هست می بینه خیلی خوشم اومد کتاب هم داره.>؟

احسنت کاملا درست میگین
دقیقا ایشون "شل سیلوراستاین "ایران هستن

هما چهارشنبه 28 مهر 1389 ساعت 14:27 http://ghahvehtalkh.blogsky.com/

اینا رو قبلا خونده بودم اما نمیدونستم نویسنده کیه؟
اسم ایشون هم شنیده بودم اما مجموعه شعراشون رو نمیدونستم...واقعا ممنون بسیار لذت بردم

فهیمه چهارشنبه 28 مهر 1389 ساعت 17:54

و من همچنان سینه خیز به دنبال زندگی می دوم

در کودکی چونان بره نازی
در کوی و برزن سرگرم بودیم به بازی

و بزرگ که شدیم گوسفندانی که به افکار چوپان زندانی شدیم
یکی از ما که از جایی می پرید همه به دنبال او می پریدیم خواه آنطرف دشتی سرسبز باشد خواه جاه !!!!!!!پروار نکرده خونمان را ریختند

و این سرنوشت گوسفندی ماست!!!!!!!!!!!!!!!!!

فرزانه پنج‌شنبه 29 مهر 1389 ساعت 11:43 http://www.archoekuchak.blogsky.com

نگفتین کتاب هم داره؟

آره اول متن نوشتم که:
درسوگ سپیداران" / "بفرمائید بنشینید صندلی عزیز" / زنبورهای عسل دیابت گرفته اند و...

حسام پنج‌شنبه 29 مهر 1389 ساعت 11:50 http://WWW.NOTEFALSE.BLOGFA.COM

سلام رفیق
شرمنده بابت نبودنم.
چه تصویری داشت ایم میدون فردوسی.... من نوشتم بالاخره...
فدایی داری رفیق

سلام
ارادتمندیم

منصورگروسی پنج‌شنبه 29 مهر 1389 ساعت 19:42 http://asemanesher.blogfa.com

سلام


بشما دوست خوب و بزرگوارم


دل زیبای شما همیشه شاد بادا

ابوذر اکبری جمعه 30 مهر 1389 ساعت 16:45 http://boghzebaroon.persianblog.ir

تبریک میگم به آسمون

چشای ابـر بـارونـیه

نوبتِ لبخندِ گُلاست

غُصه حالا زندونیه

تبریک میگم به قلبِ تو

که شـادی تو وجودته

سیاهپوشی خوب غمی نیست

بذار بگیم از عادته

دلگیر نشو بخند برام

این دفعه رو بمون باهام

باز زرد و غمباره دلت

نوگُل من بخون باهام




دنیا یه جور نمی مونه

خوب و خوشی فراوونه

اونچه تو غصه پنهونه

بدی و مرگ تو زندونه ٢




امروزه رو حال بی خیال

فردا چه خوب یا به زوال

دو روز دنیا واسه تو

دریـا و سبـزیِ شمـال

این همه لبخندِ درخت

این همه زندگی سُرور

جنگل یا کوهِ پُر ز بـرف

زایش و بـارون یه کُرور

که خیر و شر همیشگی

با ماست به چی چشم بدوزیم

آدمـی خیره گـُل من

چرا تو سایه بسوزیم ٢




تبریک میگم به عشـق تو

به هر چی پـاک و روشنه

یـلـدای مـن نـور و اُمـید

تـولـدت شور منه

تـولـدت شوقِ منه . . .



shaparak جمعه 30 مهر 1389 ساعت 20:17 http://me20r10ma.blogsky.com/

سلام...
من ایشون رو نمیشناختم تا چند ماه پیش تو شبکه گیلان باهاش مصاحبه کردن...
خیلی جالب میگه...
ساده و روون منظور خودشو میگه...
بعضی وقتا انقد ساده که آدم شک میکنه منظورشو گرفته یا نه...!!!

ممنون...

سلام
من هم تا چند وقت پیش آشنایی با ایشون نداشتم و بصورت یک اتفاق این آشنایی انجام گرفت.و بسیار خوشحال ازینکه همچین کسی رو داریم و متاسفم که چقدر دیر ایشون رو شناختم.
از حضورتون هم سپاسگذارم

سعید جمعه 30 مهر 1389 ساعت 23:53

جالب بید !

خوش آمدی

مهتاب شنبه 1 آبان 1389 ساعت 10:43 http://parande-man.blogsky.com/

سلام دوست عزیز

همیشه تو وبلاگ شما با نویسندگان و شعرای جدیدی آشنا میشوم
اشعار جالبی می سرایند و ممنون از زحمات شما

سلام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد