بیایید بیایید در این خانه بگردید

بسان رود که در نشیب دره سر به سنگ می زند. رونده باش. امید هیچ معجزی ز مرده نیست. زنده باش !

بیایید بیایید در این خانه بگردید

بسان رود که در نشیب دره سر به سنگ می زند. رونده باش. امید هیچ معجزی ز مرده نیست. زنده باش !

حکومت و نظریه سیاسی جان استوارت میل

"جان استوارت میل "(متفکر بریتانیایی قرن نوزدهم)را باید به درستی پدرخوانده اندیشه لیبرال دموکراسی دانست.دغدغه اصلی واضعین و نظریه پردازان نظام دموکراسی به مفهوم امروزی آن,طراحی بنیان های نظری دموکراسی و شکل اجرایی بود.اندیشمندان و فیلسوفان عصر خردگرایی و روشنگری قرون هفدهم و هجدهم همچون "لاک" و "روسو" ایجاد نظامی بر پایه انتخاب اکثریت مردم بود.نظامی که اگرچه منتخب اکثریت بود اما از دو طریق قدرت آن محدود می شد.نخست قانون اساسی و دوم برخوردار بودن از یک سری "حقوق طبیعی" که بیرون از حیطه نفوذ و اختیرات جکومت قرار داشت و هیچ قدرتی نمی توانست این حقوق را از مردم سلب کند.

میل با طرح یک پرسش اصولی دست برروی یک کاستی بنیادی نظام های سیاسی مبتنی بر دموکراسی گذاشت اینکه در نظام های دموکراسی مبتنی بر رای اکثریت توجه چندانی به جایگاه اقلیت,یعنی آنانی که نقشی در انتخاب حکومت نداشته اند یا مخالف آنند نشده است.میل اعتقاد داشت که منتخب بودن حکومت از ناحیه اکثریت لزوما به معنای آن نیست که سیاست های حکومت به نفع اکثریت جامعه باشد و همیشه گروه های فشار و لابی هایی وجود دارند که بر تصمیم گیری های حکومت تاثیر بگذارند و مسئولین را در جهت منافع خود سوق دهند.با توجه به این موضوع "میل" این سوال را مطرح کرد که تکلیف حق و حقوق مخالفان و منافع اقلیت چه می شود؟و در این گونه نظام ها اقلیت ها دارای چه جایگاهی هستند؟

در کنکاش برای پاسخ دادن به این پرسش که تکلیف اقلیت چه می شود او به بحث بنیادی تری رسید که اساسا حق انتخاب و تصمیم گیری های فردی در برابر اراده و نظر اکثریت چگونه تعریف می شود؟جمع و جامعه تا چه میزان حق دارند در امور شخصی افراد دخالت کنند؟جمع و جامعه تا چه میزان حق دارن فرد را به پذیرش افکار و عقاید خود وادارند؟فرد تا چه میزان از آزادی عمل برخوردار است که آنگونه که خود می اندیشد زندگی کند و تا چه میزان باید خود را با جمع تطبیق دهد؟حکومت برگزیده اکثریت به اعتبار اینکه مشروعیتش از مردم است تا چه میزان حق دارد در امور شخصی افراد دخالت کند؟آیا حکومت می تواند به استناد اینکه این سیاست و عمل نفع فرد را به دنبال دارد , فرد را وادار به پذیرش آن کند؟

پاسخ میل به همه ی این پرسش ها منفی بود.او به جمع و حکومت منتخب جمع هرگز این حق را نمی دهد که چیزی را خلاف میل یک فرد به او تحمیل کند ولو اینکه ترک آن عمل موجب ضرر و زیان خود فرد باشد.تنها زمانی به جمع مجوز می دهد که نظر خود را به فرد تحمیل کند که از ناحیه فرد خطری متوجه جمع باشد.او معتقد است خود فرد به بهترین شکل می تواند خیر و صلاح خود را تشخیص دهد و هیچ مقام و حکومتی نمی تواند بهتر از خود فرد خیر و صلاحش را تشخیص دهد.

"میل" معتقد است فرد یا اقلیت باید بتواند نظر خودش را بیان کند حتی اگر آن نظر غلط باشد و نباید از ناحیه ی حکومت خطری متوجه وی شود.میل در دفاع از این نظریه 3 حالت را برای عقیده فرد که مخالف نظر جمع است در نظر می گیرد و در هر سه حالت فرد باید بتواند نظر خود را ابراز کند.حالت اول آن است که نظر فرد درست بوده و نظر جمع غلط باشد.میل معتقد است تاریخ پر از مواردی است که نظراکثری اشتباه بوده است.حالت دوم عکس حالت اول است.در این حالت هم باید فرد بتواند نظرش را بگوید و این ابراز نظر دو فایده دارد.نخست آنکه ابراز نظر غلط موجب تغییر نظر فرد شده و به رشد فکری او کمک می کند.دلیل دوم نفعی است که عاید جمع در نتیجه ابراز نظر غلط می شود."میل" معتقد است ما به دو صورت می توانیم به یک عقیده اعتقاد داشته باشیم.راه اول از رو تعصب و راه دوم از روی منطق.میل راه تعصب را رد می کند و راه رسیدن به یک اعتقاد را این گونه می داند که ما باید آن عقیده را در معرض عقاید مخالفش قرار دهیم.اگر آن عقیده درست باشد با ابراز رای مخالف استحکام بیشتری پیدا می کند و حقانیت آن عقیده از طریق بحث منطقی به اثبات می رسد.حالت سوم اینکه یک نظر نه مطلقا درست و نه مطلقا غلط باشد و یا به عبارت دیگر رگه هایی از حقیقت هم در نظر جمع وجود دارد و هم در نظر فرد.در این حالت بیان نظر مخالف باعث غنای اعتقاد هر دو طرف می شود.

پس از تثبیت ابراز عقیده اقلیت او به سراغ تامین حقوق فرد در برابر حکومت برگزیده جامعه می رود.او معتقد است حکومت از دو طریق علیه مخالفین ممکن است اقدام نماید.نخست تحت تاثیر گروه های فشار و ذی نفوذ و دوم به واسطه همراهی با افکار عمومی.

او معتقد است که صرف ادعای حکومت در خصوص آنکه عمل یا نظر اقلیت یا مخالفین,خلاف منافع اکثریت و جمع است, کافی نیست.حکومت باید ثابت کند که رفتار مخالف برای جامعه زیان بار است.(حکومتها در برخورد با مخالفینشان همواره آنها را متهم می کنند که "عفت عمومی" ,"منافع ملی "و امنیت ملی را به خطر انداخته اند)اگر قانونی در این زمینه وجود دارد,حکومت باید به استناد قانون فرد مخالف را مورد پیگرد قرار دهد و به هیچ وجه مجاز نیست راسا علیه مخالف اقدامی انجام دهد و باید در دادگاه صالحه اقامه دعوی نماید.و اگر قانونی در این زمینه وجود ندارد باید در ابتدا نسبت به وضع قانون اقدام کند و صرف پشتیبانی اکثریت مشروعیتی برای حکومت بوجود نمی آورد.

حرف اساسی و شاه بیت سخنان میل این است که خواست و ارده اکثریت نباید در چارچوب قدرت حکومت بدل به احکام کلی و واجب الاطاعه برای عموم اعضا شود.چنین وضعیتی خلاقیت های فردی را محدود و رشد و بالندگی در جامعه را پژمرده می کند.

پنج گفتار در باب حکومت-صادق زیباکلام-انتشارات روزنه


آیت الله جوادی آملی:

در جامعه‌ای که تفکر عمروعاصی حاکم باشد، علی هم محکوم به شکست است

نظرات 3 + ارسال نظر
ابوالفضل یکشنبه 9 آبان 1389 ساعت 15:18 http://mosed.blogsky.com/

با تشکر از سینا جان.
بنده با نظر اقای میل موافقم. همیشه باید از جزء به کل رسید نه بر عکس.

فرزانه دوشنبه 10 آبان 1389 ساعت 15:27

اما من برعکسم کلیت رو به وجود میارم بعد به جزییات میپردازم به نظر من اول باید از مهمها شروع کرد

حسام دوشنبه 10 آبان 1389 ساعت 19:02 http://WWW.NOTEFALSE.BLOGFA.COM

این مباحث نظری خوبه اما عینیت نداره با واقعیتهای مشهود جامعه
زنده باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد