بیایید بیایید در این خانه بگردید

بسان رود که در نشیب دره سر به سنگ می زند. رونده باش. امید هیچ معجزی ز مرده نیست. زنده باش !

بیایید بیایید در این خانه بگردید

بسان رود که در نشیب دره سر به سنگ می زند. رونده باش. امید هیچ معجزی ز مرده نیست. زنده باش !

چاره ی کار

پیش از این دو پست در این وبلاگ به بخش هایی از نفحات نفت اختصاص یافته بود.با توجه به اهمیت گفته های امیرخانی و نوع نگاه اندیشمندانه او به مسائل برآن شدم یک پست دیگر را نیز به نفحات نفت اختصاص دهم . بخشهایی از انتهای این کتاب را برای شما عزیزان قرار داده شده است.

چاره ای نداریم غیر از فرار از نفت و مهم تر آز آن فرار از فرهنگ نفتی.برای این کار باید فرهنگ ساخت.در کتاب محکم الهی هم حکیم , فرمان عدالت را به شکلی فرهنگی فرو فرستاده است و فرستادگان را فرستاده است با کتاب و میزان را برپایی قسط برخیزانند...لیقوم الناس بالقسط...خیمه ی قسط را مسئول سه لتی مهرورز نمی تواند برپا کند.قسط یک موضوع فرهنگی است و مردمان خود مجری اجرای آن هستند.

جوان ایرانی بایستی بیاموزد که نه فقط برای نفع شخصی , که برای اعتلای کشورش , نباید چشم طمع به نفت داشته باشد.یعنی نباید پی استخدام سه لتی باشد.جوان ایرانی بایستی بیاموزد که در دستگاه فکری عمیق تری , شاید نفت چندان هم مال حلال دولت نباشد , شاید نفت از اموال مردمان باشد و شاید نفت نه از اموال مردمان که از اموال پسینیان باشد که به امانت نزد ماست.

بترسیم که اگر کار را نفروختیم و زمان را فروختیم , بیکاری را فرا خواهیم گرفت.و پیامبر فرمود که مومن اگر حرفه نداشته باشد , دین می فروشد !ادامه...

جوان ایرانی اگر مجبور شود مستخدم دولت شود, بایستی بیاموزد که خود را و مهمتر کار خود را اندازه بگیرد.حالا کسی نیست تا کار را بسنجد , دست کم خودمان این وظیفه را برعهده بگیریم.ارزیابی کار با زمان که مدیر کل ارزیابی نمی خواهد , یک ساعت کارت زن , کار را حل نمی کند ! ارزیابی کار واقعی است که دشوار است و تلخ...

فروش زمان به پول نفت , یک دروغ کارمندی است.اینکه بگوییم در همه جای عالم به کارمندی که هشت ساعت در اداره می نشیند , این مقدار مواجب می دهند یک قیاس مع الفارق است. زمان , فروشی نیست.کار فروشی است...اینکه بگویی زمان , طلاست و بالاترین سرمایه آدمی است و من آنرا به ثمن بخس او دراهم معدوده ی نفطی !در اختیار دولت قرار می دهم و کلی هم منت بار کنی و دولت هم دراین معامله منت یارانه بار تو کند , همه و همه در یک مغالطه از قیاس معکوس شکل می گیرد.

مستخدم دولت هم برای سنجش حلال و حرام راه دارد.راهی بسیار ساده.پولی را که می گیرد به ازای خدمت نه به ازای زمان ,قیاس کند با اجرت همان کار در کف بازار...با رقم همان قرارداد در فلان شرکت خصوصی.اگر همین قدر دادند فبها...و اگر بیشتر دادند ,بجای آنکه منتی بگذارد بر سر نظام دولتی,بسم الله ,سریع بنه کن کند به سمت بخش خصوصی و اگر کمتر دادند یقین بداند که نسبت به همه ی صاحبان نفت , یعنی همه ی مردم و همه ی اولاد مردم و احفاد ایشان ,بدهکار است و باید حساب پس دهد...اگر اینگون زیستیم , با حساب و کتاب ,تازه لذت لقمه ی حلال را خواهیم چشید و اینگونه از فرهنگ نفتی خواهیم گریخت.

لقمه ی شبهه بس است...چقدر بنشینیم سر سفره ای که برای تبدیل دلار به تومان , از گوشت استرالیلیی و میوه ی چینی و برنج هندی و گندم آمریکایی رنگین شده است...دل همه برای لقمه ی حلال ایرانی تنگ شده است.

زمان ما دیزلی ها که اول انقلاب بود , کتاب فارسی آموزش و پرورش حکایتی داشت از گلستان سعدی که ...

دو برادر یکی خدمت سلطان کردی و دیگر به زور بازو نان خوردی ; باری توانگر گفت درویش را که : چرا خدمت سلطان نکنی تا از مشقت کار کردن برهی؟گفت تو چرا کار نکنی تا از مذلت خدمت رهیی یابی که خردمندان گفته اند :نان خود خوردن و نشستن به که کمر زرین به خدمت بستن.

به دست آهن تفته کردن خمیر / به از دست بر سینه پیش امیر

عمر گران مایه درین صرف شد / تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا

ای شکم خیره به نانی بساز / تا نکنی پشت به خدمت دو تا

سالها می گذرد و آرام آرام همگان در می یابند که سلطان , نفت است و بوروکراسی حاصل از نفت !پس بیجا می کند برادر دوم که خدمت سلطان نفت نکردی ! و اینگونه این حکایت از کتب درسی ما حذف می شود.

خانواده ای هست مفلوک.کار پدر بدانجا کشیده است که مجبور است طلای مادر را بفروشد تا نان سفره ی فرزندان فراهم آورد و البته بیش از آنرا نیز خرج خود کند...

به پدر چه خواهید گفت؟ بیکاره ؟مفلس ؟معتاد ؟هرچه خواستید بگویید اما بدانید که از چنین مردی بایستی ناامید بود.اگر کسی به فکر نجات چنین خانواده ای باشد , تنها به فرزندان جوان امید خواهد بست...

مادر یعنی وطن. طلا یعنی نفت. پدر یعنی دولت...این ملک پدرانی داشته است که برای حکومت , نه طلای مادر که خود مادر را نیز فروخته اند ! در چنین خانواده ای تنها مایه ی نجات , همت فرزندان است...از پدر کاری بر نمی آید...

نفحات نفت-رضا امیرخانی-نشر افق

نظرات 3 + ارسال نظر
ابوالفضل سه‌شنبه 18 آبان 1389 ساعت 07:43 http://mosed.blogsky.com/

کی بشه این نفت تموم بشه.
گاهی نعمت نقمت است. نفت برای ما مثل یه فرزند ناخلف است که همه تلاشمون رو به هدر میدهد.

مدیریت ناکارآمد نقمت است نه نفت.نروژ و چند کشور دیگه نه تنها که پول نفت رو دولت خرج نمیکنه بلکه به ملت هم نمیده و همشون در یک حساب ذخیره میشه برای چند نسل دیگه.

دیوونه مهربون چهارشنبه 19 آبان 1389 ساعت 13:50 http://www.man312.blogfa.com

سلام
اقاجان منو وارد این مسایل سیاسی نکن.من دیوونه م یه چی میگماااااااا

شرمنده دیوونه جان

فرزانه پنج‌شنبه 20 آبان 1389 ساعت 13:53 http://www.archoekuchak.blogsky.com


فقط اینارو میتونم بگم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد