بیایید بیایید در این خانه بگردید

بسان رود که در نشیب دره سر به سنگ می زند. رونده باش. امید هیچ معجزی ز مرده نیست. زنده باش !

بیایید بیایید در این خانه بگردید

بسان رود که در نشیب دره سر به سنگ می زند. رونده باش. امید هیچ معجزی ز مرده نیست. زنده باش !

فریاد آزادی...

گفتی که می میرم !

گفتی ترا دیگر نمی بینم

گفتی رها سازم هجوم خاطراتت را

اما تو آنجا در کنار من

طغیان زده فریاد می کردی

-          فریاد آزادی

وقتی زمین سخت

-          با هر صدای تو

در زیر پایم جابجا می شد

اندیشه می کردم

شاید تو هم مردی !

-          فریاد بود ومشتهای خالی مردم !

فریاد می لرزاند٬ فریاد می لرزاند

از هر طرف شلیک می کردند

-          شاید صدایی را خاموش گردانند

بیم گلوله را نمی دیدم

در عمق چشمان سیاه تو

رفتار تو از یاد من می برد

سرباز تیرانداز دشمن را

طغیان زده ٬فریاد می کردی

فریاد تو بر پیکر دشمن

-          از درد و وحشت لرزه می انداخت

فریاد می کردی

تا لحظه ای که ٬

-          پیکرت در خون شناور شد

                                        من محو تو بودم

                                                                                                (محمدعلی اخوات)
نظرات 16 + ارسال نظر
دیوونه مهربون چهارشنبه 6 بهمن 1389 ساعت 22:20

سلام
میدونی که من از شعر چیزی نمی درکم
عثلا با رشته م جور نیست
قشنگ بود ولی

معلومه خانم معلم
کم کم به راهت میارم سیاسی که شدی شاید اهل شعر هم بشی

دیوونه مهربون چهارشنبه 6 بهمن 1389 ساعت 22:22

اوا اول شده بودم سوک سوک یادم رفت

عجب سرعت عملی داری من یه دقیقه پیش تو وبلاگت بودم

هانیه چهارشنبه 6 بهمن 1389 ساعت 23:00 http://gamaj.blogsky.com

دوست داشتم این شعرو

خوشحالم

ونوس چهارشنبه 6 بهمن 1389 ساعت 23:44 http://sadaf555.blogsky.com

سلام سینا جان
آخ یه کامنت دادم به جای ارسال صفحه رو بستم خودم اینور ترکیدم از خنده
شعر زیبایی بود

رازقی پنج‌شنبه 7 بهمن 1389 ساعت 00:07

دستم را قلم می کنم و قلمم را از دست نمی گذارم,چشم هایم را کور می کنم ,گوش هایم را کر می کنم ,پاهایم را می شکنم ,انگشتانم را بند بند می برم ,سینه ام را می شکافم ,قلبم را می شکنم ,حتی زبانم را می برم و لبم را می دوزم...
اما قلمم را به بیگانه نمی دهم.

(دکتر علی شریعتی)

درود رازقی درود

آرمان پنج‌شنبه 7 بهمن 1389 ساعت 09:02 http://abdozdak.blogsky.com/

گلویمان خشک شد بس که فریاد بزنیم این یوسف گمشده را
یا صدای ما ضعیف است
یا گوش آنها سنگین

البته الان هم آزادی بیان وجود داره ولی آزادی پس از بیان نیست

حسام پنج‌شنبه 7 بهمن 1389 ساعت 10:59 http://www.notefalse.blogfa.com

نمی دونم تا کی باید خون داد برای این آزادی لعنتی.../

گل مریم پنج‌شنبه 7 بهمن 1389 ساعت 11:26



پاتینا پنج‌شنبه 7 بهمن 1389 ساعت 12:31 http://patina.ir

سلام سینا جان
خیلی شعر قشنگی بود
من برگشتم دوستم

خیلی خوبه

مهتاب پنج‌شنبه 7 بهمن 1389 ساعت 20:28 http://parande-man.blogsky.com/

سلام دوست عزیز

بعد از یک تاخیر طولانی برگشتم و خواندم و قلبم فریاد آزادی سر داد

ممنون از انتخاب زیبایت

سلام
شما لطف دارید

مهتاب پنج‌شنبه 7 بهمن 1389 ساعت 20:32

دوباره سلام

پست قبل را خواندم و با این افزایش طلاق باید هم که شکوه همسرداری تعلیم شود

صد رحمت به محاکمات زمان شاه

سلام
صد در صد

مهتاب پنج‌شنبه 7 بهمن 1389 ساعت 20:35

پست مربوط به مهندس بازرگان و عارف قزوینی را هم خواندم تا بتوانم جریمه هایم را پس بدهم

ممنون مهتاب عزیز البته اون فقط شوخی بود

مهتاب پنج‌شنبه 7 بهمن 1389 ساعت 20:39

زنگ انقلاب خوانده شد واقعا که !!!!!!

چرا تونسی ها تونستند و ما نتونستیم ؟؟؟؟

در مورد ما اصلاح بهترین کار هستش از نظر من

مناسب با حال و روز این روزهای من بود. آی آی آی !

فاطمه پنج‌شنبه 7 بهمن 1389 ساعت 22:58 http://www. theater-caterpillar.blogfa.com

چه قد عالی بووود.
اما تو آنجا در کنار من

طغیان زده فریاد می کردی

- فریاد آزادی

وقتی زمین سخت

- با هر صدای تو

در زیر پایم جابجا می شد

اندیشه می کردم

شاید تو هم مردی !
................
این تیکشو دوست داشتم زیاد

خوشحالم که خوشتون اومد

فاطمه پنج‌شنبه 7 بهمن 1389 ساعت 22:59 http://www. theater-caterpillar.blogfa.com

پمم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد