در ابتدا جا داره از همه ی شما دوستان تشکر کنم که در این ایامی چند که نبودیم به یاد من بودین .خب بعد از چند روز بی خبری کامل از عالم و آدم و سری به چندتا از وبسایت ها زدیم تا ببینم اوضاع و احوال از چه قراره و به اصطلاح دنیا دست کیه !دیدم در این مدت کم اتفاق نیافتاده. بی شک مهمترین اتفاق ایران اختلاس 3 هزار میلیارد تومانی بوده که بسیار بسیار این رقم جای تعجب داره و از آن بدتر عدم استعفای مدیران بانکی و در راس آن رئیس بانک مرکزی است.نمی انم یک مدیر بتید دیگر چه اتفاقی در دوران ریاستش رخ بدهد که احیانا استعفا دهد ! اتفاق جالب دیگر عدم واریز 12 میلیارد دلار از مازاد درآمدهای نفتی به خزانه بوده است.احتمالا این 12 تا رفته پیش آن یک میلیارد.دیگر خبرها هم که آزادی قریب به یقین دو آمریکایی دربند در آستانه تور آمریکائی احمدی نژاد و شکست پرهوادارترین تیم آسیا از استقلال است.
پ ن : فردا 27 شهریور روز شعر و ادب پارسی ست به همین مناسبت اشعاری در ادامه مطلب گردآوری شده است.
پ ن : فردا 27 شهریور روز تولد منه˛ شدم 21 ساله !
بنام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه بر نگذرد
27 شهریور روز شعر و ادب پارسی گرامی باد.
حافظ
ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است
ببین که در طلبت حال مردمان چون است
به یاد لعل تو و چشم مست میگونت
ز جام غم می لعلی که میخورم خون است
ز مشرق سر کو آفتاب طلعت تو
اگر طلوع کند طالعم همایون است
حکایت لب شیرین کلام فرهاد است
شکنج طره لیلی مقام مجنون است
دلم بجو که قدت همچو سرو دلجوی است
سخن بگو که کلامت لطیف و موزون است
ز دور باده به جان راحتی رسان ساقی
که رنج خاطرم از جور دور گردون است
از آن دمی که ز چشمم برفت رود عزیز
کنار دامن من همچو رود جیحون است
چگونه شاد شود اندرون غمگینم
به اختیار که از اختیار بیرون است
ز بیخودی طلب یار میکند حافظ
چو مفلسی که طلبکار گنج قارون است
حضرت مولانا جلال الدین محمد
آن سـو مــرو ایــن سـو بیــا ای گلبـن
خنــدان من
کـز روی تـو روشـن شـود شـب پیش رهبانـان
من
هفــت آسمـــان را بــر درم وز هفــت
دریــا بگـذرم
چـــون دلـبــرانـه بنـگــری در جــان
سـرگـردان من
تـــا آمــدی انــدر بــرم شـد کـفــر و
ایمـان چاکـرم
ای دیـــدن تــو دیــن مـن وی روی تــو
ایـمـــان من
یکلحظه داغم میکشی یکدم بهباغم میکشی
پیـش چـراغـم میکشی تـا واشود چشمــان من
از لطـف تو جـان شـدم وز خویشتـن پنهـان
شـدم
ای هسـت تـو پنهان شـده در هستی پنهـان من
بــر یـــاد روی مـــاه مــن بـاشـد
فـغــــان و آه من
بـر بـوی شـاهنشـاه مـن هر لحظـهای ویــرانه من
گل جامـهدر از دست تو وی چشـم نرگس مست
ای شـاخـههـا آبـسـت تـو وی بــاغ بـیپـایـان
من
عماد خراسانی
باز٬ آهنگ جنون می زنی ای تار امشب
گویمت رازی و در پرده نگه دار امشب
آنچه زان تار سر زلف کشیدم شب و روز
مو به مو جمله کنم پیش تو اظهار امشب
عشق٬ همسایه ی دیوار به دیوار جنون
جلوه گر کرده رخش از در و دیوار امشب
از فضا بوی دل سوخته ای می آید
تا که شد باز در آن حلقه گرفتار امشب؟
سوزی و ناله ی بیجا نکنی ای دل زار
خوب با شمع شدی همدل و همکار امشب
ای بسا شب که به روز تو نشستیم ای شمع
کاش سوزیم چو پروانه به یک بار امشب
آتش است این٬ نه سخن٬ بس کن از این قصه٬ عماد !
ورنه سوزد قلمت صفحه ی اشعار امشب
هوشنگ ابتهاج (هـ الف سایه)
دســت کـوتــاه مـن و دامــن آن ســرو بـلنــد
سـایـهی سـوختــه دل ایــن طمع خام مبنــد
دولــت وصــل تـو ای مــاه نـصیــب کـه
شــود
تـا از آن چشـم خـورد باده وزان لـب گـل
قنـد
خوشتر از نقش توام نیست در آیینهی چشم
چشـم بد دور زهی نقش و زهی نقشپسند
مـن دیـــوانـه کـه صـدسلسلــه بگسیختــهام
تـا سـر زلـف تــو باشـد نـکشــم سـر
زکـمنـد
فریدون مشیری
ابر بود و باد و این نیلی پرند و بامداد
مرغکی در آسمان صبحدم می زد نفس
من فضا را در تماشا از قفس !
ابر را دیدم که شکل بال از هم باز شد
بازتر٬ گسترده تر٬ یک آسمان پر٬
ناگهان سیمرغ شد٬ پرواز شد
گفتم:ای سیمرغ٬ آیا هیچ می دانی که در سرتاسر این خاک٬ اینک
جز دروغ و خشکسالی٬ جز صدای پای دشمن نیست؟
هیچ می دانی که دیگر٬ جز دل ما٬ هیچ آتشگاه روشن نیست؟
هیچ می دانی که حتی یک پر از پرهای تو٬ دست تهمتن. . .
باد گوید: "بس کن این یاد پریشان را ٬تهمتن نیست! "
گویم: آری بی تهمتن هم نخواهد ماند ایرانشهر من٬
ای باد.
حسین منزوی
بیتو به سامان نرسم، ای سـر و سامان همه
تو
ای به تـو زنـده همـه مـن، ای به تنم جان همه تو
مـن کـه بـه دریـاش زدم، تـا چــه کنی بـا دل مـن
تختـه و ورطـه همه تو ، ســاحــل و توفان همه تو
ای هـمـه دستـان ز تو و مستـی مستـان ز تو هم
رمـــز میـسـتـــان همـه تـو، راز نیـسـتـــان همه تو
همـتـی ای دوست که این دانه ز خـود سر بکشد
ای همــه خورشـیــد تـو و خـاک تـو بــاران همه تو
شــور تــو آواز تـویــی ، بــلـــخ تــو شـیــــراز تـویـی
جـاذبـهی شـعــر تــو و
گــوهـــر عــرفـــان همه تو
تـا بـه کجــایم بـری ای جذبـهی خـون ، ذوق جنون
سلسله بر جـان همه من، سلسلهجنبان همه تو
شهریار
چو بستی در بروی من به کوی صبر رو کردم
چو درمانم نبخشیدی به درد خویش خو کردم
چرا رو در تو آرم من که خود را گم کنم در
تو به خود باز آمدم نقش تو در خود جستجو کردم
خیالت ساده دل تر بود و با ما از تو یک رو تر
من اینها هر دو با آئینه دل روبرو کردم
فشردم باهمه مستی به دل سنگ صبوری را
زحال گریهٔ پنهان حکایت با سبو کردم
فرود آ ای عزیز دل که من از نقش غیر تو
سرای دیده با اشک ندامت شست و شو کردم
صفائی بود دیشب با خیالت خلوت ما را
ولی من باز پنهانی ترا هم آرزو کردم
ملول از نالهٔ بلبل مباش ای باغبان رفتم
حلالم کن اگر وقتی گلی در غنچه بو کردم
تو با اغیار پیش چشم من می در سبو کردی
من از بیم شماتت گریه پنهان در گلو کردم
حراج عشق وتاراج جوانی وحشت پیری
در این هنگامه من کاری که کردم یاد او کردم
ازین پس شهریارا ما و از مردم رمیدنها
که من پیوند خاطر با غزالی مشک مو کردم
رهی معیری
جانا به نگاهی ز جهان بی خبرم کن، دیوانه ترم کن
سر گشته و شیدا چو نسیم سحرم کن، دیوانه ترم کن
وای ز چشمه دیدارت، وای ز آتش رخسارت
وای ز چشم افسونکارت چسان مدهوشم من
جز حرف محبت چه شنیدی دگر از من که ببستی نظر از من
ترسم که شوی روز و شبی با خبر از من که نیابی اثر از من
در آتشم از سوز دل و داغ جدایی به کجایی
بازا که غم از دل برود چون تو بیایی چو بیایی
شمعی گریانم من، اشکی لرزانم من
آهی سوزانم من چه دیدی که از من رمیدی
بر من نظری کن یا بر سر خاکم گاهی گذری کن
سیمین بهبهانی
ای رفته ز دل ، رفته ز بر ، رفته ز خاطر
بر من منگر تاب نگاه تو ندارم
بر من منگر زانکه به جز تلخی اندوه
در خاطر از آن چشم سیاه تو ندارم
ای رفته ز دل ، راست بگو ! بهر چه امشب
با خاطره ها آمدهای باز به سویم؟
گر آمده ای از پی آن دلبر دلخواه
من او نیم او مرده و من سایه ی اویم
من او نیم آخر دل من سرد و سیاه است
او در دل سودازده از عشق شرر داشت
او در همه جا با همه کس در همه احوال
سودای تو را ای بت بی مهر ! به سر داشت
من او نیم این دیده ی من گنگ و خموش است
در دیده ی او آن همه گفتار ، نهان بود
وان عشق غم آلوده در آن نرگس شبرنگ
مرموزتر از تیرگی ی شامگهان بود
من او نیم آری ، لب من این لب بی رنگ
دیری ست که با خنده یی از عشق تو نشکفت
اما به لب او همه دم خنده ی جان بخش
مهتاب صفت بر گل شبنم زده می خفت
بر من منگر ، تاب نگاه تو ندارم
آن کس که تو می خواهیش از من به خدا مرد
او در تن من بود و ، ندانم که به ناگاه
چون دید و چها کرد و کجا رفت و چرا مرد
من گور ویم ، گور ویم ، بر تن گرمش
افسردگی و سردی ی کافور نهادم
او مرده و در سینه ی من ، این دل بی مهر
سنگی ست که من بر سر آن گور نهادم
محمدعلی بهمنی
با همه ی بی سر و سامانی ام
باز به دنبال پریشانی ام
طاقت فرسودگی ام هیچ نیست
در پی ویران شدنی آنی ام
آمده ام آن لحظه ی توفانی ام
دلخوش گرمای کسی نیستم
آماده ام تا تر بسوزانی ام
آمده ام با عطش سالها
تا تو کمی عشق بنوشانی ام
ماهی برگشته ز دریا شدم
تا که بگیری و بمیرانی ام
خوبترین حادثه می دانمت
خوبترین حادثه می دانی ام
حرف بزن ابر مرا باز کن
دیرزمانی است که بارانی ام
حرف بزن حرف بزن سالهاست
تشنه ی یک صحبت طولانی ام
مهدی اخوان ثالث
همه گویند که تو عاشق اویی
گرچه دانم همه کس عاشق اویند
لیک می ترسم ، یا رب !
نکند راست بگویند . . .
* * *
گشـته در رویش نگاهم محــو
گشـته در چشمم نگاهش مــات
بـاز هـم او را تـوانـم دیـد ؟
آه ! کــِی دیگر ؟ کــجا ؟ هیــهات ...
سیدعلی صالحی
هفت جوجه
در یکی آشیانهی مشترک،
چهارتاشان چلچله
دوتاشان بلبل
یکیشان کلاغ
.
بَم، باران، ستاره،
هفتمِ دی ماهِ یکی از همین سالهای زلزله
من و فریبرز و سه دوستِ دیگر
زیر چادر نشستهایم
نگاه میکنم
چیزی گوشهی گلیمِ کهنه میدرخشد
.
جامهها، پردهها و پیراهنهای بسیار دوخته است،
اما خود هنوز برهنه، برهنهی کامل است
سوزنِ بازمانده از کارِ شبانهی زن
میروم ببینم جوجهها خوابیدهاند یا نه؟
سالم پوراحمد
ای پَـــــری خاطـــره های قشنگ
سنگ صبور من و دل هـای تنگ
ای که پس پلک تو شب ، شعله ور
از مُــــژه ات ماه مـــن آویــــــزتر
بازترین پنــــجره ی رو بــه ماه
نشئه ی شیریـــن نخستین نـــگاه
راز نهفته پس خــــــواب عمیق
جـــلوه ی رویــایی عهـــد عتیق
مخمل نــــرم نوســـان و نســـیم
کی من و تو باز به هم می رسیم ؟
کـــی گُـــل لبخند تو وا می شود ؟
موی تو بر شانه رها می شــود ؟
کــــی به ترانه ، به ترنم ، به ناز
می بری ام تا تب یک خلسه باز؟
کــــی وَ کجا باز دو باره پری !
در تپش تازه ی من می پــری ؟
دخـــتر مهـــتاب شبانگاه راز !
آینـــــه ی صیقـلی عشوه ساز !
بارش بی وقفه ی چشم تــــرم !
پنـــــجره ی بــــاز نسیم آورم !
دختر قند و عسل و ناز و نـی !
کی شود این فاصله ها تا تو طی ؟
پس بـــزن از روی ، نقــاب سیاه
در عطــش چشـــمه بیارای مـــاه
دامــــن شعله بتـــکان در شبـم
غنـــچه ی بوسه بنشان بر لبـم
کی به تپش ، کی به کشش ، کی به ناز
در رگ من می پری آهسته باز
زندگی ام با تو غزل ، بی تو غم
بی تو غزل ، تلخ ، عسل بی تو سم
تازگـــی فصــل بهــــار و نسیم !
کی من و تو باز به هم می رسیم
ناصر فیض
دیگر بس است عدل پس از این ستم کنیدهرچند پیش از این به شمایان نداشتیم
چشمی که بعدها به ضعیفان کَرَم کنید
آن قامتی که سرو سهی داشت پیش از این
آن قدر راست نیست بخواهید خم کنید
ما را دو متر خانه از این شهر شد نصیب
باور نمیکنید اگر هم قدم کنید!
ماند اختلافمان به قیامت که با شما
یک مرد هم نمانده که او را حَکَم کنید
هرگز قلم به مدح شمایان نمیزنم
حتی اگر دو دست مرا هم قلم کنید
ما را به حال خود بگذارید و بگذرید
یعنی حریم شعر مرا محترم کنید
مردیم در زیادی عدل و وفور داد
دیگر بس است عدل، کمی هم ستم کنید!
الان سرعت خیلی پائینه منم بی اعصاب ! بعدا میام به همتون سر می زنم.
ببخشید
درود بر دادش گلم
الان یه 10 دقیقه ای میشه صبر کردم این کامنت دونیت باز بشه
نمیدونم ملت چقدر دیگه باید ببینند تا دست بجنبانند
ایول تولد داداش سیناستتتتتتتتت بزن دست قشنگ رو
داداشی پس کیکت کو تولد نمیگری بیایم کادو بهت ندیم :دی
دست گلت هم درد نکنه از انتخاب شعر های زیبایی که کردی
گیلان وضعیت اینترنتش هیلی بد شده
ممنونم خیلی خیلی ممنونم
شیرینی همون شعرهایی که گذاشتم
سلام سینایی .
خوش اومدی خوشحالم که سفرت با موفقیت به پایان رسید وما دوباره چشممون به جمال وبت روشن شد
سلام خانوم معلم
ممنونم بسی خیلی
نوش جانشان که خوردن اونها اینهمه ایران را خوردن بذار این یکی هم روش .
بلاخره یه روزی این پولها وهمینطور پول نفت بر باد داده حلقشون را میگیره وخفه شون میکنه
دیگه کی آخه...
سلاااااااااااااااااااااااام به یدونه ی سینای سیاستمدار وبلاگستان
پس بالاخره تولد تو هم رسید
تولـــــــــــــــــــــــــدت مبارک سینایی
ایشالله تولد ۱۲۴ سالگیتو میگیریم با هم
باید یدونه کیک خودت بپزی بذاری واسمونا
پیتزا هم باشه قبوله اما خب به شرطی که روش شمع بذاری و فوت کنی
۲۱ سالگیتو تبریـــــــــــــک میگم گل پسر
ممنونم فریناز
124 سال عمر میخوام چکار؟
بعدا انشاءا...
یکشنبه 27 شهریور 1390 ساعت 15:01
سلام
به به آقا سینا ....
تولدت مبارک باشه ...
برات بهترینها رو آرزومی کنم به خیر به آرزوهات برسی
تولدت با تولد خواهرم یکیه
پس مجددا مبارکککککککککک
مجددا ممنونم
بازگشتت رو تبریک میگیم برادر ;)
مخلصیم
سلام
من عاشق فریدون مشیری ام
شعرای فروغ رو دوست دارم حتی بیشتر از شکوه!
علیک
مشیری فوق العاده است
سلام سینای فراری در به درمون کردی خدا ازت .... بگذره خوش گذشت اجباری؟؟ الان کچل شدی؟؟؟ یه عکس می ذاشتی خو
تولدت مبارک بچه جان بیا شمعا رو فوت کن تا صد سال زنده باشی....
اما من هنوز رو نظرم هستم ُ صغر سن هشتاد سالته حداقل !!
بابا اینا رو بمب اتم تکون نمی ده اینا دوره ی بوست کلفتی از دانشگاه اکسفورد دارن استعفا کیلو چن سینا ؟؟؟؟؟؟؟؟
شاید فقط خدا چاره ی اینا کنه شاید این جمعه.....
سلام
گفتم نیمه اجباری بودهخبری هم از تراشیدن مو نبود
ممنونم خیلی زیاد
نه راست گفتم بابا
پیر شدیا
اتفاقا چندتا از موهام سفیده
واللا ما ندیده بودیم شیرینی شعر بدن
خیلی خسیسی سینایی
انگار یادت رفته که من خودم ختم این کارام
اصفهانیم ما
حالا صبر کن یه کاریی واست کنیم
سلام دوست عزیز
تولدت مبارک و دستت بابت اینهمه انتخاب شعر درد نکند.
انشاالله سالهای سال به سلامتی و شادمانی زندگی کنی و
موفق باشی
سلام
ممنونم شما لطف داری
همچنین
سلام و شب بخیر
به روزم و ادامه مطلب را بخوانید
منتظر حضورتان
میام
سلام به سینا خان
اولش این که تولدت مبارک
دوم این که بابا همه ش سه هزار میلیارد اختلاسه هی شلوغش می کنین.آب بازی و خزبازی نکردن که.پیش میاد
علیک سلام
ممنون
راست میگی سه هزار میلیارد که این حرفا رو نداره در عوض آب بازی جرم نابخشودنی ای هستش
راستی حالا که حرف سه هزار میلیارد شد بیا وبلاگ من یه سوال کردم جواب بده خدا خیرت بده جوون
coming soon
سلام...به!اقا سینا!چه عجب در انظار عمومی ظاهر شدی!دیگ به دیگ میگه روت سیاه!شما خودت نبودی از من میپرسی کم پیدام؟!؟خب خدا را شکر که لااقل یکیمون پیدا شد!منم بزودی کامینگ میکنمخبرا فهمیدن شما نیستی بهشون گیر بدی زیاد شدن!به به میبینم که تولد داریمتولد تولد تولدت مبارک مبارک مبارک تولدت مبارک بیا شمعها رو فوت کن تا صد سال زنده باشی... ایشالا به همه ی ارزوهات برسی.
سلام
غیبت شما بیشتر بود....آره فکر کنم همینطور باشه یه چند روز نبودم اوضاع دگرگون شد
ممنونم
سلام همولایتی
خوش برگشتی
راستش من با شنیدن این خبر شرمنده شدم
میگما با سه هزار میلیارد چند تا شهر میشه خرید؟
سلام
آره معلومه..
استان گیلان رو فکر کنم بشه خرید
سلام و صد سلام بر تو جوان
تولد تولد تولدت مبارک
خوش گذشت؟
حالا حالاها نمیومدی
کار منو پیدا کرد شما رو چطور؟
سلام علیک پشمکو
مرسی
خوش گذشتنی نبود ولی خاطره ی زیادی برامون موند
بله دیگه...
بمناسبت هفته دفاع مقدس به روزم
منتظر حضورتان
درود بر سینای مهربان
زادروزت خجسته
که هماهنگ است با روز ادب و پارسی و زاد روز استاد شجریان
امید که خوش گذشته باشد
تولدت مبارک
من به اینجا لینک دادم
ممنانم
کادوت میتونه بهترین باشه ولی شعر فروغ رو کم داشت
تولدتم مبارک
زنده باشی سینا جانم
ممنونم.
درست میگی ولی خب عکسش رو گذاشتم
خیلی حال کردم با وبتون موفق باشین بمام سربزنین