بیایید بیایید در این خانه بگردید

بسان رود که در نشیب دره سر به سنگ می زند. رونده باش. امید هیچ معجزی ز مرده نیست. زنده باش !

بیایید بیایید در این خانه بگردید

بسان رود که در نشیب دره سر به سنگ می زند. رونده باش. امید هیچ معجزی ز مرده نیست. زنده باش !

یک روز و چند مناسبت

در ابتدا گرامی می داریم,27 شهریور,روز ملی شعر و ادب پارسی را...دوستان عزیز لطف می کنن چند بیتی با اشعارشون ما را مهمان خودشان قرار میدن.
 حدیث دل / شاعر:روح ا...موسوی خمینی

ای گل باغ وفا، درد مرا درمان کن
جرعه ای ریز و مرا بنده نافرمان کن
راز میخوارگیم از همه کس پنهان کن
گوشه چشم به حال من بی سامان کن

باشد آن شاهد دلدار سرایی بدهد

بر سر کوی تو ای می زده، دیوانه شدم
عقل را راندم و وابسته به میخانه شدم
دور آن شمع دل افروز چو پروانه شدم
به هوای شکن گیسوی تو شانه شدم

درد دل را به که گویم که دوایی بدهد...!

      
اما اگه ریا نشه باید بگم که امروز تولد منم هست....22 سال تمام.
اصلا راضی به زحمت شما نیستم.کادو لازم نیست بیارین.

نظرات 65 + ارسال نظر
فروغ خاموش دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 00:37 http://fk.persianblog.ir/

هوووووووووووووووووووووووو
سلاااااااااااااااااااام
تولدت مبارک.
به عنوان اولین دوست وبلاگی تبریک منو خاص بدون
اما خدایی سینا هیچ وقت فک نمیکردم از من کوچیک تر باشی.همیشه فک میکردم اقل 26 یا 27 باشی!!!
بابا مرد!!نوکریم خیلی زیاد!!
کادو هم نداریم.یعنی داریم ها دادنی نیست.برات دعا میکنم که بهترین ها از آنت باشه.به ویژه عزت و سلامت!!
دوستم خیلی خوشحالم که دوستی دارم مثل تو.
پاینده باشی.

علیک سلام
مطمئنا همینطوره
دیگه حالا اشتباهی فکر کردی دیگه...میخوای سنم رو زیاد کنم تا حدست درست از آب دربیاد ؟
چه کادویی بهتر از این.دستت درد نکنه.لطف می کنی بزرگوار
منم همینطور
سلامت باشی

نیکی دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 00:41

پس بگو چرا گفتی خوبه که پول دستت اومده = ))

پ نه پ...همینطوری الکی حرف زدم

نیکی دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 00:42

تولدت مبارک سینا :)
الهی صد ساله شی!
نه صد و بیست ساله شی!
نه صد و بیست سال کمه!
همیشه زنده باشی :دی
شاعر : عمو پورنگ :)

ممنونم
خیلی زحمت کشیدی شعر عمو پورنگ رو واسم گذاشتی

نیکی دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 00:43

اون یه تیکه کیکی که گذاشتی به کی میرسه ها!؟

شیرینی زیاد ضرر داره.همون کافیه

نیکی دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 00:43

ینی خودمون شعر بگیم ؟ D:

نه اینکه تابحال تو عمرت هیچ شعری نگفتی !
یکی از شعرای خودت رو بزار دیگه.
ای ادیب...ای شاعر...ای کتاب خوان...ای علاقه مند به مباحث ادبی

فروغ خاموش دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 00:47 http://fk.persianblog.ir/

اصلا یه کادو دیگه.الان داشتم داستانم رو تایپ میکردم.میخوام اولین نفری باشی که بعد من میخونیش.هنوز یک سومش مونده تایپش تموم شه.یه داستان کوتاهه!!
بدون تموم که شد اولین نفری که میخونه و بهم میخنده خودتی

حتما خبرم کم میام میخونمش با اغوشی باز
داستان طنز نوشتی؟ مگه خنده داره

فروغ خاموش دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 00:54 http://fk.persianblog.ir/

طنز نه بابا!! کلا به نوشته من خندت میگیره یعنی!!
بیخیال وقتی خوندی و ضعف نوشتاریم رو دیدی میفهمی چی میگم.به اعتماد به نفس کاذبم که اسم نوشته های اراجیفمو میزارم داستان کوتاه میخندی!!
من شعر بگم؟سینا من اصلا شعرنمیگم.من بیشتر مینویسم.فک کنم فهمیده باشی.
بیخیال.کلا من با شعر گفتن کاری ندارم.نمیشه یه شعر از همشهریمون بزارم؟!از حافظ جون رفیق شفیقم؟!من و اون نداریم که

اشکال نداره.بنویس فوقش دور همی میخندیم کلی حال میکنیم
بازم اشکال نداره شعر همشهریت رو بزار.ماشاالله همشهری های شما همه شاعرن

بانوی اُردیبهشت دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 00:55 http://zem-zeme.blogsky.com

سلام...

تولدتون مبارک

اینم هدیه ی شما
http://images.persianblog.ir/400182_Azm3rAwA.jpg



+درست متوجه شدم؟ باید شعر بگیم؟

سلام بر شما
ممنونم ازتون
لطف کردین.این کادوتون هم خیلی خوب بود
خیلی خیلی ممنون.خیلی باحاله
اگه شاعرین که خودتون بگین.وگرنه از دیگر شاعران

بانوی اُردیبهشت دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 01:06 http://zem-zeme.blogsky.com

من شَم ِ سیاسیم به شدت ضعیفه!!

الان با استکبار چیکار داشتم من؟


اختیار دارین...
پرشین بلاگ رو در مقابل بلاک اسکای علم کردن !
.....................................
اشتباه شده بود.من عذر میخوام

بانوی اُردیبهشت دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 01:07 http://zem-zeme.blogsky.com

ساده ی ساده

همانند سایه ها... شقایق ها... لبخند های سپید...

و بارش بی امان باران... در مقابل پنجره ی باز ِ اتاق...

و دانه های باران همچون واژه های زندگی... زلال ِ زلال...

و هنگام ِ راهی شدن ِ باران.. کبوترها... دانه دانه حرف هایی که بردند....

و چشم هایی که به ستاره ها سپرده شدند...


+ شاعر نیستم .. اما نوشته ی خودمه...

به به ازین قشنگتر...
دستت درد نکنه
خیلی ممنونم

فروغ خاموش دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 01:07 http://fk.persianblog.ir/

بر گیر شراب طرب‌انگیز و بیا
پنهان ز رقیب سفله بستیز و بیا
مشنو سخن خصم که بنشین و مرو
بشنو ز من این نکته که برخیز و بیا
(لست الغیب)
بگو ماشالله!!حسودی نکنی ها!! حالا تو هم شاعر شو تا همشهری هات دیگه مثه تو نشن

کجا بیام؟!
همشهری های شما یکی در میون شاعرن مگه میشه حسودی نکرد !

فروغ خاموش دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 01:09 http://fk.persianblog.ir/

لست الغیب=سان الغیب

گرفتم

فروغ خاموش دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 01:36 http://fk.persianblog.ir/

اینم یه چیز دیگه!!
ببخش دیگه شرمنده ام.تقصیر خوددته باس زودتر میگفتی تا تدارک ببینیم
http://axgig.com/images/55533506377612064657.jpg

http://axgig.com/images/45587979617632881067.jpg

آخی...چه گلای قشنگی.دستت درد نکنه
گفته بودم که نمیخوام چا اینقده زحمت کشیدی

ღ مهــــرناز ღ دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 01:49

تولددددددددددد
چه تولد تو تولدیه این روزا
امیر علی 3 روز از تو بزرگ تره ها

همش 22 سالته؟
یعنی 4 ساااااااااااااااااااال از من بزرگ تری؟
چرا من همش باید احساس حقارت بکنم
کوچیکیَم بد دردیه سینا گرفتارش شدم

میگما
میگن کامنت بعدی خبر مبریه
یعنی چه خبر میتونه باشه؟

اره سه روز از من بزرگتره
با اجازه شما همش 22 سال
به هر حالی یکی از یکی بزرگتره.یکی از یکی دیگه کوچیکتره.
چرا احساس حقارت!
اها یعنی خودت نمی دونی !

ღ مهــــرناز ღ دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 01:53

اینم کادوی تولدت
هر کدومش واسه یک سال تولدته...یعنی من کادوی 5 سال رو آردم

جی جی جی جیننننگگگگگ
http://bracesbyphoenixorthodontist.com/wp-content/uploads/2010/04/toothbrushes-080508-lg-3817091.jpg

مسوااااااااااااااااااااااک
میدونی چقدر واسه سلامتی دندونات مفیده؟

خیلی خیلی ممنونم
دستت درد نکنه.خیلی زحمت کشیدی.اتفاقا من به مسواک نیاز داشتم.دیشب که داشتم مسواک می زدم متوجه شدم که مسواکم عمر مفید خودش رو کرده باید یکی دیگه بخرم
خیلی مفیده....خیلی.....

ღ مهــــرناز ღ دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 01:55

از اونجایی که من بسیار سخاوتمند و بخشنده میباشم یکی دیگه کادو هم آوردم دیگه اون واسه تولد 100 سالگیته....بذار همینجوری تو آب بمونه تا اون موقع سالم بمونه....

دینگ دییینگ دییییینگ
http://www.behgar.net/wp-content/uploads/2011/12/40181649171226509129.jpg

دندون مصنوعییییییییییی

ببین من تا کجا به فکرت بودم

همینجوری تو آب میمونه...خیالت جمع.شاید یکی دیگه بهش احتیاج پیدا کرد...
مثلا خود تو.خدا رو چه دیدی ؟!

ღ مهــــرناز ღ دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 01:58

ای وای دیدی چی شد؟
یادم رفت اصل کاری رو بهت بدم

http://tebyan-ardebil.ir/images/a1a176a3-4830-47c2-adca-75557ac8b5fb.jpg


بلاخره هر کی مسواک میاره خمیر دندونشم باید بیاره دیگه
بله ما اینا هم سرمون میشه

خمیر داندان داروگره !
فکر کنم از این سفید کننده ها باشه
بازم ممنون.خیلی واردی معلومه

نیکی دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 02:02

همه ی اینا که گفتی منم ؟
بنده الان در حالِ شکستِ نفسی هستم :))
خب حالا از تو حس شکستِ نفسی در اومدم :دی
الان یه شعر میذارم :دی

اره تویی
ای شکست نفس
بزار دیگه.منتظرم

ღ مهــــرناز ღ دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 02:03

ولی سینا خدایی کادوی نگین خیلی خفن بود نمیتونم گنده ترشو بهت بدم...دیگه ما هم یه دسته گلی چیدیمو آوردیم واسه داداشمون
قابل شما هم نداره
http://www.funroz.com/uploaded/77f8ead1ac56923f5576ce5768a1c1d8.jpg

اینم شعرش
http://www.up.98ia.com/images/6rlxpsfibsy33rge4195.jpg

اینم هدیه ی نا قابل
http://upload.iranvij.ir/image_mordad91/81115232477443348103.jpg

کوچیک شما
مهرناز خانوم گل گلابتون

کدوم کادوی گنده رو میگی؟
خلی ممنونم.گل از همه رنگش خوبه
همشون قشنگن و باحال.
مرسی نازی گل گلاب

نیکی دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 02:04 http://mementto.persianblog.ir/

اینم یکی از شعرهای خیلی کوتاهم (تایپ شده بود تو گامچیوتر واسه همین دیگه اینو گذاشتم :دی )

طرح محبت دستانت
با اندک نسیمی محو شد
و من
تنها ماندم در وادی فراموشی
نمیدانم...
نسیم را باور کنم یا دروغ دستان تو را!

سینا هرچی کادو گرفتی نصف نصف

آفریی آفرین
خیلی خیلی عالی بود
کولاک کردی دختر
اصلا همش واسه تو.شعر به این قشنگی گفتی

ღ مهــــرناز ღ دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 02:05

قبلنا شعر زیاد میگفتم...
اما یه دو بیتی که حفظم رو برات میذارم...
اینم در حد ابتداییه...
دوم راهنمایی بودم که نوشتمش


حفظ میکند عاقل زبانش را
ترک میکند جاهل افسار کلامش را
گر تو دانی این دو چیست
کن در زندگی الگوی خویش

خیلی ضایع بود بچگونست نه؟
دیگه به بزرگی و شاعری خودتون ببخشید


نه خوبه نازی....خوبه....
فقط سر و ته نداره
شوخی کردم خوبه.اون موقع کوچیک بودی دیگه.الان شعرات بهترن

نیکی دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 02:06 http://mementto.persianblog.ir/

یه تیکه کیک خورده شده گذاشته اون وقت شعر غیر از مال عمو پورنک میخواد
ما هم سن تو بودم پامونو جلو بزرگترمون دراز نمیکردیم! ...
حالا بچه های الان! ... میگه کادو میخوام!

نه میخواستی یک کیک سه طبقه برات بیارم.اون موقع همه شون رو بخوری و دیابت بگیری !
تو واسه کدوم موقعی ننه ؟!

ღ مهــــرناز ღ دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 02:07

نیکی راست میگه مسواکاتو باهاش نصف کن...
سر مسواکا رو تو بردار تهشو بده اون

فقط نیکی اینو نخونه

الان نیکی یهشعر قشنگ واسم نوشت.
میخوام مسواک و دندون مصنوعی رو کلا بهش بدم

نیکی دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 02:08 http://mementto.persianblog.ir/

تولد تولد تولدت مبارک!
http://donbaler.com/i/icons/p11.gif
http://donbaler.com/i/icons/d3.gif
http://donbaler.com/i/icons/d5.gif

این آیکن های گلمنگلی هم قشنگن
جای همولایتی ما خالی.عاشق این مدل آیکن هاست

نیکی دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 02:12 http://mementto.persianblog.ir/

مهرناز جون من مدیر مالی سینا هستم کادوهاتو بده به من من بهش میدم
اون مسواک رو هم سینا مسواک نمیزنه من برمیدارم

اره نازی کادوهام رو بهش بده.
قراره واسه من چند جلد کتاب بفرسته.این کادو ها رو هم با اون کتاب برام میاره
اره بردار.فقط یکی واسه من بزار

ღ مهــــرناز ღ دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 02:12

میگم نیکی تو که زدی شادی کردی موسیقیشم زدی بذار رقصشم من بکنم
http://i4.glitter-graphics.org/pub/47/47064uoq2cyzx3v.gif
الان این یعنی منم

سینا چشاتو ببند پسر بی ادب زیر چشی نیگا میکنه


خودت میزاری...خودت می رقصی بعد میگی من نگاه نکنم !

نیکی دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 02:12 http://mementto.persianblog.ir/


چی شده؟

ღ مهــــرناز ღ دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 02:14

مدیر مالی چیه؟
خو بگو مدیر کادو تولدشم
زحمتت نشه نیکی جون

میخوای تو کادو ها رو بده من نگه دارم...
باور کن فقط نمیخوام تو زحمت بیفتی

اره میخوای یه تیکه از وظایف رو تو برعهده بگیر.
قراره که کتاب داستانت رو بهم بدی.اینا رو هم با اونا بفرست
خوبه دیگه اینطوری !

نیکی دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 02:17 http://mementto.persianblog.ir/

نه بابا مهرناز جون تو که فعلا درگیر ثبت نام دانشگاهی چرا تو زحمت بیفتی ؟
بعدشم سینا خودش منو مدیر مالی کرده .
بده کادوها رو دخدَرَم

اره اینم راست میگه.تو درگیری...
نیکی خودش همه ی کادو ها رو برام میفرسته.تازه میخواد یه ماشین هم برام بخره

ღ مهــــرناز ღ دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 02:19

میگم میخوای یه کار کنیم مسواک و دندون مصنوعی و این خرت و پرتا دست تو بمونه بهتره بلاخره من هنوز جوونم عرضه نگه داری چیز میز زیاد رو ندارم...اون ماشین نگینو من نگه میدارم

مگه نه سینا

ما که ماشینو برداشتیم
الفرااااااار

دیگه خودتو باهم یه جوری حلش کنینی
کدوم ماشین؟چرا من ماشینی نمی بینم؟
نازی ماشین کجاست؟کی برام اورده ؟

نیکی دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 02:21 http://mementto.persianblog.ir/

ااستخفرالله دختر مهرناز بورو تو خونه! دهااا میرخصه! کوووووووووووو اوووون کمربنده مننننننن؟!

اره بزنش...

نیکی دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 02:23 http://mementto.persianblog.ir/

ماشینِ کسِ دیگه ای رو اشتباه برداشتی مهرناز جان اون رو من زودتر برده بودم!

آره بده دندون مصنوعی ها رو میگن این روزا خوب میخرنشون!

آخه این ماشینی که همش میگین کجاست؟
چرا من نمی بینمش ؟
...............
وای بنده ی خدا واسه من ماشین اورده بود.الان متوجه شدم

ღ مهــــرناز ღ دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 02:24

تازه ندیدی سینا رو هم در حال رقص شکار کردم...

نیگا گل پسرمون چه خوشگلم میرقصه
http://www.reinodosgifs.net/danca/06.gif

نه من تکذیب میکنم.
اصلا من رقص بلد نیستم

ღ مهــــرناز ღ دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 02:25

سینایی میگم یه وقت ناراحت نشی از شوخیامونا
میگیم که خوش بگذره

نه دیگه شما که واسه خودتون گفتین

نیکی دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 02:26 http://mementto.persianblog.ir/

گفتم اون کمربنده من کووووووووو؟!

اون کمربندشو بده ببینم چیکار میخواد بکنه

ღ مهــــرناز ღ دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 02:29

دیدم اندازه کمرمه زدم به کمر خودم

بهم میاد

http://www.reinodosgifs.net/danca/14.gif



نمیشه دید عکس رو

ღ مهــــرناز ღ دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 02:31

میگم سینا با اون جمله آخریه که نوشتی کاملا مشخص بود که کادو نمیخوای

واسه من مدیر مالیم میذاره

اره دیگه کاملا مشخصه

نیکی دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 02:32 http://mementto.persianblog.ir/

عکسه برام باز نمیشه :(

نمیذارم بری دانشگا دخدره ی چش سفید

اره راست میگه

ღ مهــــرناز ღ دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 02:34

چرا باز نمیشه؟

اصن نذار برم دانشگاه...کیه که گوش کنه

منم نمی دونم

ღ مهــــرناز ღ دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 02:36

**
****
******
********
**********
**********
********
******
****
**
**
****
******
********
**********
**********
********
******
****
**
تـــــــــولــــــــدت مبـــــــــارک
**
****
******
********
**********
**********
********
******
****
**
**
****
******
********
**********
**********
********
******
****
**

اینم دست ساخته ی خودمه دیگه

کار دست ساز قشنگیه...
من به صنایع دستی علاقه دارم

ღ مهــــرناز ღ دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 02:38

خب دیگه من چشام داره میسوزه...ساعتم که دو و نیم نصفه شبه...
تو هم که نیستی یکم اذیتت کنیم


پس بنابر این شب همگی بخیر

شب همگی بخیر بوده باشه.
خیلی لطف کردین از اینجا به عنوان چت رو استفاده کردین

نیکی دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 02:40 http://mementto.persianblog.ir/

شب بخیر مهرناز .
چت خوبی بود :))
وااای فردا سینا هممون رو قتل عام میکنه

نترس نترس
شجاع باش فرزندم

فریناز دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 13:09 http://delhayebarany.blogsky.com

یعنی تو دوباره بزرگ شدی؟

اییییییی ول

مبارکا باشه و اینا
حالا میرسیم اساسی خدمتتون

با اجازه شما بعله...
ممنونم بزگوار

فریناز دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 13:22 http://delhayebarany.blogsky.com

http://www.azarpix.com/my_unzip/1294386664golhayee_ziba/82667915283612188665.jpg

به شخصه عاشق دشت گلم
تولدت گلبارون سینا خان



اره منم دوست میدارم
در اینده میخوام یه گلخانه درست کنم
مرسی.ممنونم ازت

فریناز دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 13:23 http://delhayebarany.blogsky.com

دیگه آتیش می زنیم به مالمونو
خونه شو هم ما میگیریم

با ماشین نگین ست می شه فک کنم

http://www.takbox.net/up1/abf13a736bce3e07be142eeef41fb7c9.jpg

مبارکا باشه دیگه

زحمت کشیدی.راضی نبودیم ما
اوه اوه...کاخ سلطنتیه !
اره کاملا ست شده.دیگه هیچی کم ندارم

فریناز دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 13:31 http://delhayebarany.blogsky.com

سینا من شاعر نیستم وگرنه شعرم می گفتم

اینم یه شعر از سید علی صالحی
تقدیم به همگی




من لبریز اسامی روشنِ آسمان بودم
که شبی آشنایانی گمنام
به دیدنم آمدند،
آشنایانِ گمنامی از خوابِ ملایک و می
با یکی دو نی دوات و دفتری از نور ...


آمدند، کنارِ حیرتِ بی‌دلیلِ همیشه نشستند
شب را ورق زدند و دعا به دعا
از دیدگانِ گریانِ من سخن گفتند


گفتند تو برگزیده‌ی باران و بوسه بوده‌ای
چرا بی چراغ
در شبِ این همه گریه پیر می‌شوی؟!
ما واژگانِ عجیب دیگری از دریا،
از عطرِ عشق و عبورِ نور نوشته‌ایم،
ما به خاطر تو
از انتهای سدر و ستاره آمده‌ایم،
از این به بعد
تکلیفِ بوسه و باران با ماست،
تولدِ بی‌سوالِ ترانه‌های تو با ماست،
ما به جای تو از عطرِ عشق و عبورِ نور خواهیم سرود،
و تو با ما از اسامیِ روشنِ آسمان خواهی گفت،
و ما دوباره ترا
به دوره‌ی دورِ همان واژه‌های مکررِ خودت بازخواهیم برد.
باور اگر نمی‌کنی
این دست‌خطِ آشنای خداوند است.

شاعر که هستی...
ولی خب سید علی صالحی هم خوبه
عجب شعری بود....حرف نداشت فریناز

نیکی دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 13:33

از همه ی کامنتا به نفع خودش استفاده کرد
باشه اگه چاپ کردم حتما یه نسخه برات میفرستم

مطمئنا همین کارو میکنی

امید گرمکی دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 13:43 http://garmak.blogsky.com/

امـــــروز تلاطمی به دریاست
انگـــار خزر به قلب سیناست

شادند تمــــــام مردم رشت
از یُمن تولــــدی که برپاست



میلاد برادر عزیز مبارک
امید که سایه مهرتان مستدام
طول عمرتان پیوسته و جاویدان باد

به به شاعر به این میگن
ممنون امید خان
بزرگواری کردین...

بانوی اُردیبهشت دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 13:44 http://zem-zeme.blogsky.com

عجب چت رومی شده اینجا!

نازی نصف شب اومده وب من میگه:
فقط گریه میکردم...نفهمیدم چطور خوندم...ولی قشنگ بود نگین...خیلی قشنگ بود...

ینی نازی بخدا حقته خفت کنم!
منو میندازه تو نگرانی و استرس اونخ میاد اینجا بزن و برقص...!!!

+ بابا مثلا تولد پسره! کادوی پسرونه بدین نه مسواک و خمیر دندون و گل!!

اره بچه ها کولاک کردن
جدی؟این بچه خیلی احساساتیه
ولی متنت واقعا قشنگ بود
نازی همینطوری کلا...
نه این کادوها هم خوبن.مسواک و خمیردندان لازم میشه

فریناز دوشنبه 27 شهریور 1391 ساعت 13:45 http://delhayebarany.blogsky.com

خانوما آقایون!
این سینا خان یه برش کیک گذاشته واسه دل آب کردن ماها

بفرمایین کیک تولد:

http://www.2onya.net/uploads/cake-photo-1-%20%2831%29.jpg



سینا تا کی من باید جور تو رو بکشم آخه

اهههههههههههههههه
یه برش بسه دیگه فریناز.کیک میخوای زیاد بخوری که چی بشه
ولی دستت درد نکنه.یه کیک چند طبقه اوردی و نشون دادی که اصفهانیا خسیس نیستن !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد