تا جهان باقی و آئین محبت باقی ست
شعر حافظ همه جا ورد زبان خواهد بود
واسه ی دوستان تفال زدیم و این غزل آمد:
خیز و در کاسه زر آب طربناک انداز
پیشتر زان که شود کاسه سر خاک انداز
عاقبت منزل ما وادی خاموشان است
حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز
چشم آلوده نظر از رخ جانان دور است
بر رخ او نظر از آینه پاک انداز
به سر سبز تو ای سرو که گر خاک شوم
ناز از سر بنه و سایه بر این خاک انداز
دل ما را که ز مار سر زلف تو بخست
از لب خود به شفاخانه تریاک انداز
ملک این مزرعه دانی که ثباتی ندهد
آتشی از جگر جام در املاک انداز
غسل در اشک زدم کاهل طریقت گویند
پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز
یا رب آن زاهد خودبین که بجز عیب ندید
دود آهیش در آیینه ادراک انداز
چون گل از نکهت او جامه قبا کن حافظ
وین قبا در ره آن قامت چالاک انداز
بنمای رخ
که باغ و گلستانم آرزوست ● بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر ●
کان چهره مشعشع تابانم آرزوست
بشنیدم از
هوای تو آواز طبل باز ● باز آمدم که ساعد سلطانم آرزوست
گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا برو ● آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست
وان دفع گفتنت که برو شه به خانه نیست ●
وان ناز و باز و تندی دربانم آرزوست
در دست هر کی هست ز خوبی قراضههاست ● آن معدن ملاحت و آن کانم آرزوست
این نان و آب چرخ چو سیلست بیوفا ● من ماهیم نهنگم عمانم آرزوست
یعقوب وار وااسفاها همیزنم ●
دیدار خوب یوسف کنعانم آرزوست
والله که شهر بیتو مرا حبس میشود ●
آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت ●
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او ● آن
نور روی موسی عمرانم آرزوست
زین خلق پرشکایت گریان شدم ملول ● آنهای
هوی و نعره مستانم آرزوست
گویاترم ز بلبل اما ز رشک عام ●
مهرست بر دهانم و افغانم آرزوست
دی شیخ با چراغ همیگشت گرد شهر ●
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت مینشود جستهایم ما ●
گفت آنک یافت مینشود آنم آرزوست
هر چند مفلسم نپذیرم عقیق خرد ●
کی آن عقیق نادر ارزانم آرزوست
پنهان ز دیدهها و همه دیدهها از اوست ●
آن آشکار صنعت پنهانم آرزوست
خود کار من گذشت ز هر آرزو و آز ●
از کان و از مکان پی ارکانم آرزوست
گوشم شنید قصه ایمان و مست شد ● کو قسم چشم صورت ایمانم آرزوست
یک دست جام باده و یک دست جعد یار●
رقصی چنین میانه میدانم آرزوست
میگوید آن رباب که مردم ز انتظار ● دست و کنار و زخمه عثمانم آرزوست
من هم رباب عشقم و عشقم ربابیست ● وان لطفهای زخمه رحمانم آرزوست
باقی این غزل را ای مطرب ظریف ● زین
سان همیشمار که زین سانم آرزوست
بنمای شمس مفخر تبریز رو ز شرق ●
من
هدهدم حضور سلیمانم آرزوست
در ابتدا گرامی می داریم,27 شهریور,روز ملی شعر و ادب پارسی را...دوستان عزیز لطف می کنن چند بیتی با اشعارشون ما را مهمان خودشان قرار میدن.
حدیث دل / شاعر:روح ا...موسوی خمینی
●
●
●
اما اگه ریا نشه باید بگم که امروز تولد منم هست....22 سال تمام.
اصلا راضی به زحمت شما نیستم.کادو لازم نیست بیارین.
از 28 مرداد 1332 هر چه گفته شود باز هم کم است.کودتایی که خزان سیاسی ایران را به دنبال داشت.سرخوردگی و انزوای نخبگان را موجب شد و عملا پادشاهی مشروطه را به یک چیز فرمالیته تبدیل کرد.
اما،
من از نگاه آینه
ـ هر چند تیره، تار ـ
شرمنده ام که: آه
در سوگت ای درخت تناور!
ای آیت
خجسته ی در خویش زیستن
بالیدن و شکفتن،
در خویش بارور شدن از خویش،
در خاک خویش ریشه دواندن
ما را
حتی امان گریه نداند.
مرثیه درخت - سوگنامه دکتر محمد مصدق/استاد محمدرضا شفیعی کدکنی